در این پست قصد داریم به معرفی کتاب درباره معنای زندگی اثر ویل دورانت بپردازیم.
در سال 1931 در آمریکا ، زمانی که ویل دورانت شروع به دریافت نامه های مأیوسانه کرد، رکود شدیدی آغاز شده بود. غریبه ها در لبه پرتگاه و ناامید از دانستن بودند.همه ی آن ها یک سوال مشترک داشتند،ادامه دادن چه فایده ای دارد؟ آیا زندگی معنایی دارد؟
ویل دورانت یکی از بزرگترین روشنفکران آمریکا بود.او از سال 1885 تا 1981 زندگی کرد.در حرفه طولانی، متنوع و ممتاز خود، به تدریس و نویسندگی پرداخت ، در فلسفه دکترا گرفت و بسیاری از مهم ترین و دست نیافتنی ترین حقایق را شناخت.
ویل دورانت در کتاب کوچک و قابل توجه خود در اواخر عمرش، درباره معنای زندگی ، کار بسیار جالبی انجام داد.او برای بسیاری از برجسته ترین افرادی که هنوز در آن زمان زنده بودند نامه نوشت. اچ ال منکن، آپتون سینکلر، جان ارسکین، برتراند راسل، جواهر لعل نهرو، و…
او از آنها در مورد فلسفههایشان پرسید، و آنچه که از بیشتر آنها دریافت کرد، مجموعهای شگفتانگیز از نقل قولهایی درباره معنای زندگی از سوی برخی از خردمندترین و سازندهترین افراد تاریخ است.
در پاییز 1930، ویل دورانت خود را بیرون از خانه اش در لیک هیل، نیویورک دید و در حال جمع کردن برگ ها بود. مردی خوش پوش به او نزدیک شد و با لحنی آرام به او گفت که می خواهد خود را بکشد مگر اینکه فیلسوف بتواند دلیل موجهی برای او بیاورد که او بتواند به زندگی خود ادامه دهد
ویل دورانت که وقت نداشت در مورد این موضوع اظهار نظر فلسفی کند، تمام تلاش خود را کرد تا به مرد دلایلی برای ادامه حیاتش ارائه دهد.دورانت که از رویارویی با آن مرد و قانع کردن او برای ادامه زندگی مأیوس شده بود، با 100 تن از افراد برجسته در هنر، سیاست، دین و علوم تماس گرفت و آنها را به چالش کشید تا به سؤال اساسی معنای زندگی (به طور انتزاعی) پاسخ دهند.
ویل دورانت پاسخ های آنها و پاسخ های خود را به کتابی با عنوان «درباره معنای زندگی» تبدیل کرد.
این کتاب در سال 1932 برای عموم منتشر شد.کتاب درباره معنای زندگی ، یک کتاب قدرتمند در یک موضوع بسیار قدرتمند است.در این کتاب ویل دورانت یک «تیم رویایی» بیسابقه متشکل از مشاهیر را تشکیل داده است که هم عمیق و هم متنوع است: شاعران، فیلسوفان، مقدسین، زندانیان، ورزشکاران، برندگان جایزه نوبل، اساتید کالج، روانشناسان، هنرمندان، موسیقیدانان، نویسندگان و رهبران. در بین بینشهای متنوع ، علیرغم منحصربهفرد بودنشان بهعنوان افراد و زندگیهای بسیار متفاوتی که داشتند، خواننده متوجه رشتهای ثابت میشود که در دیدگاههای آنها جریان دارد و اشتراکی را در میان انسانهایی آشکار میکند که نه تنها به دنبال معنا در زندگی هستند، بلکه در واقع به آن دست مییابند.
علیرغم رشد روزافزون شغلی به عنوان نویسنده و مورخ، بازی فلسفه ، دورانت را در شک و تردید فرو برده بود. او احساس می کرد که علم مدرن هدف انسان را از بین برده است.
ستاره شناسان نشان دادند که زمین یک ذره در جهان است. زیست شناسان عشق را به تمایلات اولیه تقلیل دادند. زمین شناسان بشریت را جایی بین عصر یخبندان قرار دادند و..
دورانت نامه را برای نویسندگان، هنرمندان، فیلسوفان و روسای دانشکده ها فرستاد. وقتی پاسخ ها شروع شد، او شگفت زده شد.به نظر میرسید که زندگی یک معنا نداشت، بلکه چندین معنا داشت.
برخی از جدی گرفتن دورانت خودداری کردند.
برخی دیگر از جدی گرفتن زندگی خودداری کردند.
شخصی در پاسخ به ویل دورانت نوشته بود:
- «من نمیدانم معنای زندگی انسان چیست.تنها چیزی که در مورد آن می دانم این است که حداقل برای من تا زمانی که ادامه دارد بسیار سرگرم کننده است.
گاندی در پاسخ گفته بود:
- تسلّی و شادی من را باید در خدمت همه زندگان یافت. . . گنج من در نبرد با تاریکی و تمام نیروهای شیطانی نهفته است.
برخی دیگر در طبیعت معنا پیدا کردند. ارنست هاپکینز:
- نمیتوانم تصور کنم که کسی ارزش زندگی را زیر سوال ببرد، برای مثال، اگر روزی مانند این در دسترس او باشد: پهنههای بزرگ آسمان آبی. ابرهای پشمالو که به طرز تنبلی در حال حرکت هستند. یک هوای عالی .
هلن ویلز مودی، ستاره تنیس:
- برای من، زندگی جالب، سرگرم کننده، شاد است، فقط اگر بتوانم برای بی قراری که در قلبم است، فعالیتی داشته باشم.میخواهم آن فعالیت بیدقت باشد، هرگز تمام نشود، و دوست دارم تقریباً همیشه بر افکارم تسلط داشته باشد.
دورانت پاسخ ها را در کتاب کوتاهی به نام کتاب درباره معنای زندگی جمع آوری کرد.اما ناشر او یک پاسخ دیگر خواست.یک زندانی چگونه پاسخ می دهد؟ بنابراین دورانت نامه خود را برای مردی فرستاد که به تازگی در سینگ سینگ به حبس ابد محکوم شده بود. انتظار نداشت جوابی بدهد اما . .
اوون سی میدلتون در تاریخ گم شده است. سن، سرنوشت، حتی جنایات او مشخص نیست. اما Convict 79206 چیزی را نوشت که نیویورک تایمز آن را «تاثیرگذارترین و دستگیرکنندهترین نامه از همه» خواند:
- حقیقت به ما می گوید که شادی حالتی از رضایت ذهنی است.رضایت را می توان در یک جزیره بیابانی، در یک شهر کوچک یا خانه های مسکونی یک شهر بزرگ یافت. می توان آن را در کاخ های ثروتمندان یا کول های فقرا یافت. حبس در زندان باعث ناراحتی نمی شود وگرنه همه آنهایی که آزاد هستند خوشحال بودند. فقر باعث آن نمی شود، وگرنه همه ثروتمندان خوشحال بودند. کسانی که در یک شهر کوچک زندگی می کنند و می میرند، اغلب به اندازه بسیاری از کسانی که تمام زندگی خود را در سفر می گذرانند، خوشحال یا شادتر هستند. . . “
- برای من، زندگی مانند یک رودخانه است که همیشه به جلو می رود. گردابها و جریانهای متقاطع وجود دارد، اما جریان اصلی به جلو میرود.
من نمیدانم سرنوشت ما را به چه هدف بزرگی میرساند، و چندان اهمیتی هم نمیدهم. . . با علم به این که من جزئی جدا ناپذیر از این حرکت بزرگ، شگفت انگیز و صعودی به نام زندگی هستم، و هیچ چیز، نه آفت، نه رنج جسمی، نه افسردگی و نه زندان نمی تواند سهم من را از من بگیرد، تسلی من نهفته است. ، الهام من و گنج من. اوون سی میدلتون.
ویل دورانت هشت نکته ی مهم در رابطه با یک زندگی معنا دار را توضیح داده است:
- هدف داشته باشید – «داشتن هدفی بزرگ برای کار کردن، هدفی بزرگتر از خودمان، یکی از رازهای مهم زندگی کردن است. زیرا در آن صورت معنا و ارزش فرد از مرزهای شخصی او سرازیر میشود و از مرگش جان سالم به در میبرد.»
- ملاقات چهره به چهره با مردم – «هر چه بیشتر مردان و زنان را ببینم، کمتر از آنها انتقاد می کنم. آنها آنقدر بد نیستند که روزنامهها و تصاویر متحرک آنها را نشان میدهند.»
- قدر زندگی را بدانید – «اگر خوب هستید – اگر میتوانید روی پاهایتان بایستید و غذایتان را هضم کنید – نالههایتان را فراموش کنید و برای تشکر از خورشید فریاد بزنید. بنابراین، ساده ترین معنای زندگی، شادی است.
- مرگ را بپذیر – «بگذار مرگ بیاید. در همین حال، تپههای بنفش داکوتای جنوبی را دیدهام و نقطهای از ستارهای که بیصدا در آسمان عصر جای خود را گرفته است. طبیعت مرا نابود خواهد کرد، اما او حق دارد ، او مرا ساخت و حواس مرا با هزاران لذت سوزاند. او تمام آنچه را که خواهد برد به من داد. چگونه می توانم به اندازه کافی از او به خاطر این پنج حسم تشکر کنم ؟ این انگشتان و لب ها، این چشم ها و گوش ها، این زبان بی قرار و این بینی غول پیکر؟
- «در مورد عشق ناسپاس نباشید. . . در هشیاری ناخودآگاه این که کسی به شما علاقه مند است، به شما وابسته است، شما را مبالغه می کند و منتظر ملاقات شما در ایستگاه است، پاداش زیادی وجود دارد. تنهایی بدتر از جنگ است.»
- بپیوندید – «توجه کرده ام که کسانی که با اجزای یک کل همکاری میکنند، مایوس نمیشوند. «یوکل» نفرتانگیز که در قرعهکشی با همنوعانش توپ بازی میکند، خوشحالتر از این متفکران منزوی است که از بازی زندگی کنار میروند و در اثر جدایی منحط میشوند.»
- مشارکت – “معنای زندگی در فرصتی است که به ما می دهد تا چیزی بزرگتر از خودمان تولید کنیم یا در آن مشارکت کنیم.”
- جشن بگیرید – “در آخر می دانم که همه نصیحت ها چقدر بیهوده هستند و درک انسان دیگر چقدر برای یک انسان سخت است، اما بیا و ساعتی را با من بگذران و من مسیری را در میان جنگل به تو نشان خواهم داد که بهتر از همه استدلال های کتاب های من ، شما را از تسلیم منصرف می کند.بیا و به من بگو که من چه خوش بین بچه گانه ای هستم. من با همه چیز موافقم جز نتیجه گیری شما. آنگاه نان صلح را با هم می خوریم و می گذاریم که پرهیزگاری بچه ها جوانی ما را بازگرداند.»