رمان حیران _ پارت ۶

Published by:

اخم های درهمم رو جمع کردم و رو به خاله فرشته گفتم:
– ببخشید ، جعبه کمک اولیه‌تون کجاست؟
– توی کابیت های بالا ، آخری از سمت چپ .
– ممنون .
– خواهش میکنم . اگر وضعیتش خوب نیست ، بریم بیمارستان؟
– نه ، زخم طوری نیست . نمک دردش رو پویاجان داره تامین میکنه.
همون لحظه صدای خنده‌اش قطع شد . منم چشم ازش برداشتم و جعبه رو از کابینت در اوردم .
اروم پنبه رو به بتادین آغشته کردم و پشت دستم زدم که دردش ، دندونام رو به هم چفت کرد . شاید اگر خونه خودمون بودیم ، از درد همسایه هارو بیدار میکردم . نفس های تندی سر دادم و بی توجهی ها ، یه درد به دردم اضافه می‌کردن ‌.
اما سعی کردم اهمیت ندم و مشغول باشم . بعد از پماد سوختگی ، گاز استریل رو دور دستم پیچ دادم که کمی آروم گرفت . اگر منِ قبلی وجود داشت ، مطمئنن از اینکه صدایی در نیاوردم ، تعجب میکرد. اما هر چی که بزرگتر میشی ، دلت میخواد قوی باشی تا ضعیف . مخصوصا وقتی که توی جمعیتی باشی که هرزگاهی توجه بهت دارن.
برای امضای کار چسب روی گاز استریل زدم و به سمت مامان رفتم . همینطور که ظرف سالاد رو روی میز میزارم، پویا اروم سمت پرده‌ی گوشم زمزمه میکنه .
– من حواسم بهت هست خانم خانما!
– نمیخواد باشه ، برو اون طرف خورشت رو بیار .
– بازم قهر؟
– پویا استراحت نکردم ، الانم که دستم سوخت .
خواهشا میشه این بازی روانی رو ادامه ندی؟
– تو هم میشه دو دقیقه گنگ نباشی؟
نفس کلافه ای می‌کشه و سمت بالکن میره . چیکار باید میکردم؟ می‌رفتم منت کشی؟ به خاطر کاری که انجام ندادم و فقط اون نمک روی زخمم شده؟
من از شوخی هاش ناراحت نبودم ، موقعیت هارو زیاد جدی نمی‌گرفت . لحظه ای که سوختم ، اون اخرای آرامشم
امروزم به هم ریخته شد .
نوشابه رو که روی میز جا دادم ، صندلی رو عقب کشیدم و نشستم. هنوز توی بالکن مشغول صحبت بود و راه می‌رفت.
– هر چقدر میل دارید ، بریزید . تعارف اصلا نبینم.
– یه خسته نباشید گرم خدمت خانمای عزیز میگم . از جمله عروس عزیزم ، که دستشو برای من و پدرش فدا کرد.
تک خنده ای کردم که بابا کنارم نشست .
– بهتری؟ اگر درد داری بیمارستان بریم؟
– نیاز ندارم . خوبم .
– امروز کار و بار چطور بود؟ خوب بود؟
– مثل همیشه ، خوب بود .
– میگم دلاوا ، یکی از مشتریام آزمایشگاه داره .
از تو براش گفتم ، گفتش اگر میخواد اونجا بری‌‌. نظرت؟
– نمیتونم که از تکنسین اینجا ، برم جای دیگه … .
– حقوقش خیلی خوبه ، دوست دارم دستت به دهنت برسه و مستقل باشی .
– مستقل نیستم؟
– چرا هستی ، اما کلا فضاش خیلی بهتره از اینجا هست .
آدم های درست کار و حرفه ای هم هستن .
– خصوصی همینه دیگه.
– بهش فکر کن ، خدا رو چه دیدی اونجا بهتر بود .
– چشم .
– خب عروس خانم ، دوست داری چه روزی عقد کنی؟
چون گفتیم این هفته ، روزهای سه شنبه ،چهارشنبه و یک شنبه اش وقت داره .
– من زیاد برام فرقی نداره ، هر روزی دوست دارید بزارید.
– پویا؟
– الان میام. خرید بک لینک edu
برعکس چند دقیقه پیش ، شاد و خرم روی صندلی نشست.
– پویا برای عقد چه روزی مد نظر داری؟
– برای من فرقی نمیکنه . اما بهتر اینه که آخر هفته بندازیم.
– چرا؟

بازخورد و نظر زیاد باشه ، شب هم یه پارت میزارم🤍

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا : 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

رمان ماه پاره پارت ۳

Published by:

# پارت ۳

_ مزاحم که نشدم؟

_ این چه حرفیه بیا داخل.

بیگم در را پشت سرش بست و کنار اختر روی تخت جا گرفت.

اختر نگاهش را به قیافه درهم بیگم خاتون دوخت.

_ چرا سگرمه هات درهمه؟

بیگم نفسش را فوت کرد.

_ سرصبحی خدیجه رو فرستادم خونه آقام تا اونم بره مطبخ سری به مادرش بزنه، آخه می‌گفت مادرش یکم مریض احواله.

_ ایشالا که بلا دوره، نگو این قیافه ات بخاطر درد و مرضِ مادر کلفتته!

بیگم خاتون کلافه گره روسری اش را باز کرد.

_ نه ؛ ولی از وقتی خدیجه برگشته یک خبری بهم داده که بهمم ریخته.

_ خیره ایشالا چی شده؟

_ شنفتم خان داداشم..

باشنیدن نام ناصر، اختر رنگش پرید

_ خان داداشت چی بیگم؟

_ خان داداشم بی خبر رخت بسته و رفته.

گویی تمام تن اختر به یک باره یخ بست. دیگرصدای بیگم خاتون را نمی‌شنید.

بیچاره اختر، اختر غنچه ای بود که هنوز نشکفته چیدند و خشکاندش لای برگ قرآن و گذاشتنش روی طاقچه.

دنیا روی سرش آوار شد و تمام رویا هایش یکی پس از دیگری در مقابل چشمانش جان باخت.

بیگم خاتون که حال نزار دخترک را دید از ترس بازو اختر را محکم تکان داد.

_ اختر ، چی شدی دختر ! حالت خوبه؟

هزاران سوال در ذهن اختر بود.

آرام لب زد

_ به همین راحتی رفت.

بیگم اختر را در آغوش کشید.

_ والله که من هم بی خبر بودم ، نمی‌دونم اصلا یک دفعه چی شد.

حال اختر آن قدر خراب بود که حتی حرف های بیگم خاتون هم نمی‌توانست مرهمی باشد بر دل زخم خودره اش.

سعی کرد بغضش را قورت دهد.

_ میشه بگی عمو رحیم درشکه رو حاضر کنه ؟

بیگم با تردید لب زد.

_ کجا می‌خواهی بری؟

بغضش شکست

_ می‌رم امامزاده یحی.

بیگم تن ظریف اختر را در آغوش کشید.

_ تو رو قسم به همه اون عشقی که به خان داداشم داشتی اختر قسمت می‌دم یک وقت نفرینش نکنی!

هق هق دخترک شدت گرفت و آن روز حتی از شمعدانی های گوشه حیاط هم غم می بارید.

می دانستم رویا بود

مـن و تــو !؟

بَعید بـود آن هَمه خـوشبختی

حَتی در تَصور ِخُـدا هم نبود.

حَق داشت که برآورده نکرد.

………………..

دو ماه از رفتن ناصر می‌گذشت.

اواخر پاییز بود و زمهریر زمستان کم کم چمدانش را باز کرده بود.

اختر روی صندلی چوبی کنار ایوان نشسته بود و نگاهش را به آسمان و نم نم قطرات باران دوخته بود.

عمه ملوک کنارش روی ایوان جا گرفت.

_ خدا رو شکر می‌بینم امروز سر دماغ تری.

اختر تلخ خندید.

_ سردماغ؟ خیال نکنید شادم. حال من رقص ماهی سر قلابه

عمه ملوک آه عمیقی کشید.

_ به خیالت چرا یک عمر به زن جماعت میگن ضعیفه؟ ما زن ها محکویم شدیم به ظلم دیدن و دم نزدن محکویم به شکستن و خفه خون گرفتن، محکومیم جان من اما بدون کسی که بهت ظلم کرده، دلت رو شکسته، حق الناس گردنشنه، بخاطر اینکه، دیگه نمی تونی کسی رو دوست داشته باشی، دوباره عاشق بشی، اعتماد کنی، حق الناس گردنشه و این خودش یک عذاب بزرگه

بغضش را قورت داد.

_حالم شوم و نحس عمه، برام از امید بگو.

عمه ملوک شنلی که روی شانه هایش انداخته بود را بیشتر به خودش پیچاند.

اختر سرش را بلند کرد و نگاهش را به صورت مهربان عمه ملوک دوخت.

_ چرا پس ساکتید عمه؟

_ اگه معجزه صبح ، نور، روشنی و خورشید نتونسته امید رو تو دلت زنده کنه من چیکار می‌تونم بکنم جان دل عمه.

اختر آرام پلک زد و اشک از گوشه چشمانش غلتید.

عمه ملوک دست اختر را در دستش گرفت.

_‏ حکایت حال تو شبیه ماری هست که نیشت زده . بعد به جای تلاش برای خوب کردن خودت و رها شدن از اون سم، مدام سعی می‌کنی مار رو بگیری تا بگه چرا نیشت زده و بهت آسیب رسونده و ثابت کنی لیاقتت رو نداشته. تا کی قراره حسرت بخوری؟ آدم های باهوش از طریق تاریخ یاد میگیرن
وآدم های احمق از طریق تجربه. خودت باید انتخاب کنی تو کدوم دسته‌ای.

اختر اشک هایش را پاک کرد، درست بود که دلش شکسته . درست بود که قلب و روحش را نشانه رفته بودند ؛ اما عمه ملوک درست می‌گفت و او باید خودش را جمع و جور می‌کرد.

……………

همگی دور سفره نشسته بودند. بعد از صرف شام، اختر و بیگم خاتون سینی های خالی شده از پلو و خورشت را جمع کردند و به مطبخ بردند.

فتح االله خان پیپش را روشن کرد و گوشه لبش گذاشت.

اختر با سینی چای کنار عمه ملوک نشست و بیگم خاتون قلیان چاق شده را کنار دست شوهرش گذاشت.

فتح االله خان: برای آخر هفته مهیا باشید که مهمون داریم.

عمه ملوک : خیره باشه پسرم.

فتح االله خان: خیره عمه خانم.

بیگم خاتون دستی به روسری اش کشید.

بیگم: کی هست حالا این مهمون ناخونده؟

فتح الله خان ريشش را کمی خاراند.

فتح الله: حاج قنبر و خانواده اش.

بیگم تای ابرویش را بالا انداخت.

بیگم: چی شده که حاج قنبر ما رو قابل دونستن ؟

عمه ملوک: آتیش به پا نکن عروس.

بیگم خاتون : مگه کذب میکنم عمه خانم؟ والله شمسی خانم از وقتی که آق پسرش رفته خارجه جواب سلام آدم رو هم به زور می‌ده.

فتح الله خان: بس کن زن، قباحت داره والا.
ما که چیزی جز خوبی تا به امروز از این خانواده ندیدم. مهیا باشید که آخر هفته میان خواستگاری اختر.

باشنیدن اسم خواستگاری بند دل اختر پاره شد.

بیگم خاتون: خواستگاری؟ برای کدوم پسرش؟ پسر کوچیکش جواد که دهنش بو شیر میده.

فتح الله: برای پسر بزرگش احمد، همون که به قول شما رفته خارجه.

عمه ملوک: خواستگاری بدون خود دوماد؟

فتح الله: انگاری پسرش برگشته.

عمه ملوک: خیره ایشالا، تا بببینم خدا چی می‌خواد.

در تمام این مدت اختر ساکت نشسته بود و گویی چون مرده ای بیش نبود. نه توان حرف زدن داشت نه نای حرکت.

به بهانه سرد شدن چای، سینی را برداشت و پا به سمت مطبخ کج کرد.

از درون می‌سوخت و از بیرون تمام تنش می لرزید.

بیگم خاتون به دنبالش وارد مطبخ شد.

فوری لیوانی آب پر کرد و به دست اختر داد.

_ به خدا که حال من هم بدتر از حال تو نباشه کمترک نیست. بگیر بخور تا پس نیفتادی رنگ به رخساره نداری

اختر با دستی لرزان لیوان را به لب هایش نزدیک کرد و چند جرعه ای نوشید.

بیگم خاتون برای زدن حرفی این پا و آن پا می‌کرد اما بلاخره از جیب درونی لباسش پاکتی را بیرون کشید و به دست اختر داد.

_ خیلی با خودم کلنجار رفتم؛ ولی این حق توعه که بدونی داخل این نومه چی نوشتن.

اختر با سردرگمی به نامه در دستش چشم دوخت.

_ از طرف کیه؟

_ بهتره خودت بازش کنی، می‌فهمی.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز خرید بک لینک فالو 0 / 5. شمارش آرا : 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

رمان ماه پاره پارت دو

Published by:

# پارت ۲

سرمه دان را روی طاقچه گذاشت و با وسواسی که خاص خودش بود چار قدش را مرتب کرد و از اندرونی بیرون رفت.

بیگم خاتون به همراه برادرش و عمه ملوک مشغول گپ و گفت بودند.

آرام سلام کرد

بیگم خاتون لبخندی زد و از جایش بلند شد

بیگم: اختر جون هم که تیار شد، عمه خانم ما دیگه بریم با اجازه.

ناصر هم فوری از جایش برخاست.

ناصر: اجازه رخصت میدید عمه خانم؟

عمه ملوک عصایش را در دست جا به جا کرد.

عمه خانم: اختیار داری پسرم.

همگی به طرف در راه افتادند. قبل از اینکه بیگم خاتون از در خارج شود عمه ملوک بازویش را کشید

لحظه ای ترس در دل بیگم خاتون رخنه کرد؛ اما سعی کرد خودش را نبازد.

_ چی شده عمه خانم؟

_ به خیالت فکر کردی ندیدم صبح تنهایی چادر چارچوق کردی و رفتی؟ خیال نکن که نفهمیدم بخاطر اختر نبود که برگشتی، تو دلت به حال هم خون خودت سوخته عروس

_ به خدا عمه خانم …

_ هیس! خیال نکن که اگه الان اختر رو دارم باهات میفرستم شریک جرمت میشم، خودت آنن فانن این قضیه رو فیصله می‌دی بیگم حالا هم برو

بیگم خاتون خوب عمه ملوک را می‌شناخت و می‌دانست بی جهت حرفی را نمی‌زند.

آب دهنش را قورت داد

_ چشم عمه خانم با اجازه.

و از عمارت بیرون رفت.

………………..

یک هفته ای از نذری پزون می‌گذشت. چراغ در دل اختر روشن شده بود و فکر می‌کرد حکما همان موقع که پای دیگ نذری برای خواسته اش راز و نیاز می‌کرده، خدا صدای دلش را شنیده و حتما به مراد دلش می‌رسد.

اصلا از چه زمان بود که این چنین دلش برای این مرد سرید؟

شاید از همان وقتی که برادرش مهر بیگم خاتون را در دل گرفت و برایش عزیز شد از او بدش آمد. دخترک بعد از فوت پدرش، آن قدر به فتح الله وابسته شده بود که دیگر نمی‌توانست محبت برادرش را به زنی دیگر ببیند. و همین نفرت بچگانه اش باعث شد کمر ببندد به بدبخت کردن زن برادرش.

به یاد آن روزی افتاد که بد گویی بیگم خاتون را پیش فتح االله خان کرد

اصلا همه چیز از همان جایی شروع شد که اختر چیزی را دید که نباید می‌دید

هر پسین چهارشنبه از منزل لطف علی خان یک درشکه گسیل می‌شد به دنبال بیگم خاتون تا به دیدار خانه پدرش برود

امان از آن روز که اختر بدون تامل سراسیمه وارد اتاق برادرش شد

فتح الله خان عینکش را روی صورت جابه جا کرد و دفتر حساب و کتابش را بست.

_ چی شده دردت به جان من؟ چرا این قدر هراسونی؟

اختر کمی این پا و آن پا کرد

_ راستش خان داداش، یک چیزی دیدم که ..

_ چی دیدی که اینقدر هراسونی؟

دلش را به دریا زد.

_ کلاهت رو بزار بالا تر خان داداش، بیگم خاتون به جای درشکه همیشگی ، سوار درشکه غریبه شد، به محض دیدن مردک، روبنده اش رو کنار زد و نیشش باز شد تا بناگوشش، نگم برات که بغل به بغلش نشست.

فتح الله خان محکم روی میز کوبید و به طرف خواهر عزیزتر از جانش یورش برد

_ چی میگی اختر؟ این چه کذب و عراجیفی که نطق میکنی؟

اختر که از خشم برادرش تمام تنش به لرز افتاده بود با ترس لب زد.

_خدا همین جا ریشه ام رو بخشکونه به حق امامزاده یحی اگه کذب و دروغ کنم. البته سیمای مرد رو خوب نشد سياحت کنم بسکم عجله داشتن تا کسی ندیدشون برن ؛ اما غلط نکنم این پسره ممد صادق بود.

فتح الله خان با شنیدن نام ممد صادق عنان از کف داد و مشت اش را محکم در دیوار کوبید

آخر ممد صادق ، پسر مش زیاد رقیب عشقی فتح الله خان و از خواستگاران سمج بیگم خاتون بود که فتح الله خان او را کنار زده بود.

آن روز اختر چنان آتشی به جان برادرش انداخت که وقتی بیگم خاتون به منزل برگشت، فتح الله خان خونش جوشید و شتک زد به غیرتش و آنچنان بیگم خاتون را زیر مشت و لگد گرفت که گوشواره از گوش بیگم کند و دخترک با یک لگد نقش زمین شد

بیگم خاتون ماتک زده و بی خبر از همه جا التماس می‌کرد که فتح االله خان بس کند

آن شب همه اهالی خانه دلشان به حال بیگم می‌ سوخت.

عمو رحیم که عمری خانه زاد مشیری ها بود و درخدمت این طایفه ریش سفید کرده بود به پای اختر افتاد.

_ دخترم، بیا برو بزرگی کن فتح الله خان رو آروم کن ، الان که کم کمک طفل معصوم رو بکشه.

اما نفرت به جان اختر ریشه خرید بک لینک انداخته بود

جلوی در وایستاد و دستش را به کمرش زد.

_ نمیشه عمو رحیم، مگه وقتی که بغل به بغلش مردک یوغور می رفت سرسراغ از آبروی ما گرفت ؟ حالا چرا ما دخالت کنیم؟

در همان لحظه در اتاق باز شد و فتح الله خان از اتاق بیرون آمد.

فتح الله خان: عمو رحیم به خونه لطفعلی خان پیغوم بفرستید که مال بد بیخ ریش ابویشه، بمونه همون جا لکه ننگتون.

عموم رحیم: تصدقت بشم نمی‌خواهی بیشتر فکر کنی شاید اشتباهی شده باشه.

فتح الله: همین که گفتم

و از پله ها پایین رفت و به سمت اندرون راهی شد.

آن شب تا سپیده دم صدای گریه های بیگم خاتون دل اهالی خانه را هم چون شمع آب می‌کرد.لطفعلی خان که شنید چه به روز دخترش آوردند پا تیز کرد و به عمارت مشیری ها آمد

در حیاط باز شد ؛ اما قبل از لطف علی خان ، ناصر پسر برزگ و فرزند ارشدش که از خشم می‌لرزید وارد صحن حیاط شد و پرید یقه فتح الله خان را گرفت.

کوبیدش به دیوار و دوباره به ستون

عربده کشید

_ بی غیرت ، سرت رو تو کدوم خلا کردی که تهمت به دامن شاه باجی ام زدی؟

_ تهمت؟ خواهرم خواهرت رو با مرد غریب دیده. میگی پاره تن من دروغ میگه؟

ناصر با خشم غرید و مشت دیگری را را روانه فتح الله کرد.

قوی هیکل بود و خوش سیما چند سالی جهت کار و تجارت به باکو رفته بود و از شانس خوش بیگم چند روزی بود که بی سرو صدا به شهر پدری اش برگشته بود.

_ اونی که همشیره ات دیده من بودم، من بی غیرت بودم که دنبال خواهرم اومده بود.

فتح الله خان روی زمین نشست، لطف علی خان و پسرش اهل دروغ و دغل نبود و آنقدر ناموس برایش با ارزش بود که اگر لکه ننگی بشود خودشان آن لکه ننگ را پاک کنند.

حقیقت این بود که اختر دروغ نگفته بود و همه چیز را همان گونه که بوده دیده ؛ اما درشکه چی ممد صادق نبود بلکه برادر بیگم ناصر خان بود که شخصا برای بردن خواهرش به دنبال او آمده بود.

آن روز دیگر پشیمانی فایده ای برای فتح االله خان نداشت، هیچ کس حریف ناصر نشد و او چارقد به سر خواهرش انداخت و او را از خانه مشیری ها برد.

بماند که آن شب فتح االله خان روی امانت پدرش دست بلند کرد و درس عبرتی شد برای اختر که نسنجیده دیگر حرفی را نزند.

هفته ها گذشت، فتح الله خان ریش سفید و معتمدی نبود که برای وساطت به منزل لطف علی خان نفرستاده باشد.

ولی مرغ ناصر یک پا داشت، نه که نه و خلاص.

آخر سر، فتح‌الله خان خودش به خانه لطفعلی خان رفت و افتاد به پای بیگم خاتون و دست بوسی اش تا بیگم دلش کمی نرم شد و در نهایت او را بخشید.

اما این تازه سر آغاز برای اختر بود.

آری، اصلا از همان شب که ناصر در صحن منزل عربده می‌کشید و خون در رگ های اختر منجمد می شد اما نه از ترس بلکه بند دلش پاره شد و گویی چون تسبیح هر دانه اش به زمین ریخت و به زیر پای ناصر غلتید و از همان شب بود که فهمید دلش برای برادر ، زنی که از او متنفر است لرزیده است.

بعد از آن شب کذایی بود که همه گلدان های شمعدانی که به با لگد ناصر خرد و خاکشیر شده بود را جمع کرد و قلمه هایشان را گوشه باغچه گذاشت و مثل دیوانه ها هر روز صبح به سراغشان می‌رفت و به قربان صدقه شان می رفت.

از آن موقع بود که فهمید راه ناصر از بیگم خاتون میگذرد و باید دل بیگم رو به دست آورد تا راه خودش رو به دل ناصر بتواند باز کند

هیچ کس باورش نمی‌شد این اختر، همان اختر باشد
روزها می‌گذشت و محبت اختر به بیگم اون قدری زیاد شده بود که این دو، دو روح در یک جسم شده بودند.

عمه ملوک راست می‌گفت که از محبت خار هم گل میشه و حالا اختر این رو با همه جانش فهمیده بود.

با صدای باز شدن در از افکارش فاصله گرفت

قامت بیگم خاتون در چهارچوب نقش بست.

_ چی شده بیگم جون؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا : 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

رمان ماهپاره پارت یک

Published by:

رمان ماهپاره

# پارت یک

چارقد گل دارش را روی سرش انداخت

_ چخبره در رو از جا کندی ! اومدم

همین که در را باز کرد گویی بند دلش پاره شد.

_ سلام علیکم همشیره.

آب دهنش را به سختی قورت داد و چادر را سخت در انگشت نحیفش مچاله کرد

_ اوا خدا مرگم بده، شمایید ناصر خان شرمنده ک…

_ دشمنتون ، آقا فتح الله گفته بودن که بیام اون قماش ها و ابریشم های ته انبار رو…

طره ای از مو های فر شده اش را که از زیر چادر بیرون زده بود را کنار زد و از در فاصله گرفت.

_ بله بفرمایید داخل.

ناصر یاالله گویان به همراه چند جوانی که گویی کارگر بودند وارد حیاط شد

دخترک کنار ایوان ایستاده بود و سعی می‌کرد همه‌ی حواس و نگاهش را از مردی که هوش از سرش برده بود بدزدد.

ناصرخان دستی به طاقه های لول شده کنار در کشید و نگاهی گذرا به صورت گل انداخته اختر کرد و زیر لب تشکری کرد.

چیزی از درون بر اختر نهیب می‌زد، آخر سر طاقتش طاق شد و قبل از آن که فرصت تمام شود لب به سخن گشود.

_ شنیدم قصد رجوع کردین حضرت آقا.چه حیف، رخداد تلخی پیش اومد فرصت رو ازمون گرفت نتونستیم میزبان قدم مبارکتون بشیم

ناصر خان لاقیدانه زمزمه کرد

_ وقت زیاده دختر حاجی.

_ فرمودین وقت؟ وقت که یک پا گریزه. تنها چیزی که نیست وقته. حالا که شما برید تا دوباره گردید لابد چند سالی میشه.

_ این جا کسی چشم انتظار من نیست که بخوام دل ناگرون دیر کردنم باشم. یه ننه آقای پیره که هزاری و چند ماه میان دیدنم.

اختر لرزون لبش رو زیر دندون چید

_ فقط ابوی و خانم والده چشم انتظارن؟

ناصر تسبیح فیروزه اش را در جیب گذاشت.

_ فردا دم غروب دیگ نذری وسط صحن خونه آقام بجوشه اگه دلتون کشید شما هم همراه همشیرم تشریف بیاریید.

تای ابرو هشتی شکلش را کمی بالا داد گویی در دلش شوق موج می‌زد

_ زحمته ناصر خرید بک لینک خان.

_ نفرمایید رحمتید. با اجازه.

_ فی امان الله.

با رفتن ناصر ، چادر از سرش کند و از ته دل شروع به خندیدن کرد.

بیگم خاتون با گیس خیس از گرمابه بیرون اومد.

_ با کی نطق می‌کردی ؟ جنی شدی دختر؟ کسی تو حیاط نیست که.

اختر به طرف بیگم خاتون قدم کج کرد.

_ جنی چیه بیگم جون. آقا ناصر بود، اومدن وعده گرفتن برای فردا دیگ نذری، منم دعوت گرفتن

بیگم خاتون ابروانش را درهم کشید

_ آق داداشم اومده بود؟ چرا نگهش نداشتی پس.

بگو چرا نیشت تا بنا گوشت بازه، حیا رو سر کشیدی و آبرو رو ..

اختر گونه زن برادرش را بوسید

_ تو رو خدا کامم رو تلخ نکن بیگم جون.

بیگم خاتون نفسش را فوت کرد.

_ برو ورپریده که اگه این زبون نداشتی چی‌کار می‌کردی تو. اجالتا یه سری به مطبخ بزن تا خدمت اون کامت هم برسم.

اختر بلند خندید و به طرف مطبخ قدم کج کرد.

……………

گرگ و میش بود و صدای نم نم باران در حوض حیاط نجوای زیبایی را به وجود آورده بود.

بیگم خاتون فوری چارچوق کنان بی سرو صدا از عمارت بیرون زد.

تنها در درشکه برادرش نشست.

ناصر از اختر سر سراغی نگرفت ؛ اما مداوم چشمش به در، به انتظار اختر بود ولی اختری در کار نبود

بیگم خاتون فروکش شدن ذوق برادرش را که دید لحظه ای از بدجنسی که کرده بود دلش ریش شد.

چه کسی فکرش را می‌کرد که اخوی عزیز تر از جانش که تا به این سن عزب مانده و روی خوش به هیچ زنی نشان نداده این چنین دلش سریده! آن هم برای کی؟؟

دختر یکی یک دانه و عزیز دردانه خاندان مشیری.

از طرفی هم دلش راضی بود هم ناراضی

خوب می‌دانست اگر فتح االله خان بفهمد که برادر زنش خاطر خواه خواهرش شده ممکن است روی خوشی نشان ندهد.

لاجرم خاطر اخوی اش هم آن قدر برایش عزیز بود که پی همه جیز را به تنش بمالد و برایش پا پیش بگذارد.

دلش را به دریا زد

_ خان داداش کجا می‌ریم پس؟ راه خونه رو پیش گرفتی!!
نکنه یادت رفته اختر خانم رو هم وعده گرفتی. راه رو کج کن که اختر منتظره ، قراره بیاد دیگ نذری هم بزنه به خیالش بختش باز شه.

ناصر بدون اینکه کنایه خواهرش را به روی خودش بیاورد بی حرف و حدیث به طرف منزل مشیری ها راند.

بیگم خاتون از درشکه پیاده شد و به سرعت وارد حیاط شد و صدایش را بلند کرد

_ اختر، اختر خانم کجایی دختر؟

اختر باتعجب سرش را از پنجره اتاق بیرون کرد.

بیگم دستی به چارقدش کشید.

_ عه وا اختر جون شما که هنوز رختت رو تن نکردی؟ مگه قرار نشد امروز باهام بیای منزل آقا جانم نذری پزون؟ آق داداشم از کی بیرون معطل ما شده.

عمه ملوک که تا آن لحظه شاهد معرکه گیری بیگم بود نگاهی به قیافه اختر انداخت

در همان لحظه اول برق شادی و شعف را در چشم های برادر زاده اش دید که سعی در پنهان کردنش داشت.

عمه مللوک: از تو بعیده بیگم خاتون، آقا ناصر رو نگه داشتی بیرون؟ چرا تعارفشون نکردی بیان داخل، بجنب عروس تا اختر تیار میشه شما یک تعارفشون کن تشریف بیارن بالا.

بیگم : آخه عمه خانم…

عمه ملوک: بجنب عروس چرا وایسادی!

بیگم به ناچار به طرف در راه کج کرد.

(سلام اگر بازخوردها نسبت به پارت اول خوب باشه پارت گذاری رو ادامه میدم ممنون نظر بدید)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا : 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

رمان حیران _ پارت ۴

Published by:

– پویا ، آروم برو!
لحظه ای که سرعت رو پایین آورد ، نفس عمیقی در کردم .
این مسئله شاید گذشته باشه اما اثرش رو من هنوز هست .
اروم شیشه رو بالا کشیدم که بخاری رو روشن کرد .
حالا می‌فهمیدم گرما یعنی چی . اهمیتش همیشه توی زمستون و پاییز برام مقدس بود . اما برای تابستون و بهار همیشه نسبت بهش تنفر داشتم . گرمایی که مثل یه مواد مذاب روی سر و صورتت می‌ریخت . نمیذاشت راحت استراحت کنی یا بیرون به کارات برسی .
– الان خونه مامانت میریم ، درسته؟
– نه ، میریم یه جا دیگه .
– اذیت نکن!
– جدی میگم ، زوده که الان بریم‌.
بستنی میخوری؟
– همینجوریشم می‌ترسم بدن درد بگیرم ، بعد میگی بستنی؟
– ای بابا … .
بغل یه مغازه پارک کرد و سریع بیرون زد . منم درحالی که گرما به صورتم می‌خورد، چشمام سمت خواب میره .
امروز به طرز عجیبی خوابم میومد و هیچ جوره از این موضوع کوتاه نمیومد . به عبارتی ول‌کن‌ من‌ نبود!
همینطور که پلکام روی هم میخواد بره ، در باز میشه و سرمای یهویی بهم میخوره ‌.
– پویا!
– ببخشید، بفرما اینو بخور .
نگاهمو سمت لیوان پر از آب هویج میکنم .
– باید حتما بگم؟
– چی رو؟
– اینکه میل به خوردن چیزی ندارم؟
– لوس بازی در نیار ، دستم درد گرفت .
با شتاب ، آب هویج رو گرفتم و اروم مشغول خوردنش شدم . کمی بهم جون داد اما نه طوری که بگم منتظرش بودم.
– چطوره؟
– خوبه . پویا محضر انتخاب شده کجاست؟
نمیدونم حرفم خیلی تند بود یا یهویی که به سرفه افتاد .
اروم دوتا به پشتش زدم که صورتش از رنگ و روی قرمز در اومد .
– چی گفتی؟
– گفتم محضری که انتخاب کردید ، کجاست؟
– حالا تو نگران این موضوعات نباش . یه جای خوب انتخاب کردیم .
– خب کدوم طرفاست؟ نباید بدونم؟
– عزیزم ، باهم میریم میبینی دیگه . حالا چه فرقی داره شمال باشه یا جنوب تهران؟
– برای من فرق داره . اصلا نگو .
همینطور که آب هویج رو می‌خوردم، بیخیال سوال شدم .‌
مورد خاصی نبود که بخوام پا پیچش بشم . پس با خیال راحت به پنجره نگاه انداختم و تا آخر راه صحبتی نکردیم.
موزیک آرومی در حال پخش رو شنیدم و بی هوا قطعش کردم خرید بک لینک edu .
– چرا قطع کردی؟
– چون زیادی صدا داشت .
– دلاوا!
با صدای عربده اش ، لیوان از دستم لغزید و روی لباسم ریخت. درحالی که سعی می‌کردم مثل خودش عصبی نشم ، فقط نگاهش کردم .
اروم صدای زمزمه اش رو میشنوم:
– چیز … ببخشید.
– نمیخوام چیزی بشنوم!
– عزیزم ، وقتی اینو دستکاری میکنی اعصابم بهم می‌ریزه.
– عزیزم وقتی اعصاب نداری ، مجبور نیستی بیای دنبالم!
– هیچ ربطی به هم ندارن دلاوا .‌ یه لحظه گر گرفتتم و عصبی شدم .
– به معنای واقعی ، ساکت شو!
سریع دستمال کاغذی رو برداشتم و اروم مشغول تمیز کردن شدم . اما بوی هویج برعکس چندی پیش ، گند شده بود . انگار منو توی فضای پر از هویج قرار داده باشن .
لحظه ای که وارد ویلا شدیم ، سرمو بالا بردم . همینطور که پویا پارک کرد و خواست حرف بزنه ، بیرون زدم.
– دلاوا ببخشید دیگه! چرا اینجوری میکنی؟
– من کار خاصی نمی‌کنم. دارم از بوی گند هویج ، حالم بهم میخوره . سوال دیگه ای هست؟
– این واقعا عصبانیت نداره . فدای سرت ، لباسای منو میپوشی .
با یادآوری لباس و شلوارهای گشادش ، نفس کلافه ای در میدم . خوبه حالا بهش گفته بودم لباس کسی جز خودم رو نمیتونم بپوشم . ولی شرایطم طوری نبود که نه بیارم و به لباس خودم قانع بمونم .
***
همینطور که شلوارش رو تن میزنم ، به یکباره پایین میوفته . دو وجب من هیکل داره و انتظار داره تنم بشه!
– جالبه!
– پوشیدی؟
– صبر کن .
محکم کش های شلوار رو کشیدم و گره زدم ، اما باب میل نبود .
– پویا؟ یه لحظه میای؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا : 17

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

رمان حیران _ پارت اول

Published by:

پارت 1

با صدای عاقد به خودم میام و تازه حضور جمع سمتم رو حس می‌کنم.
نگاه هایی که منتظر یک جواب بودن .
– دلاوا خانم‌، بنده وکیلم؟
چشمام رو سمت مردی انداختم که مشتاقانه و پر اضطراب منو خرید بک لینک و رپورتاژ نگاه می‌کرد. انگار که مابین مردمک هاش ، هشدار هم پیدا بود که بی تعلل گفتم:
– خیر .
با کلمه ی من صدای دست زدن ها و سوت کشیدن قطع شد!
حرف های مبهمی کنار گوشم زمزمه می‌شد و تمام تصاویر دورم ، کاملا رو به تاری رفتن. در همین حین که میخوام‌کامل متوجه اطراف بشم ، صدای فردی به گوشم میخوره . در ثانیه صفحه دیدم سیاه شد که به سرعت چشم باز کردم‌.
– دلاوا؟ خوبی؟
اروم صندلی رو عقب میبرم و قلنج دستام رو میشکونم.
نگاهمو به سونیا ميندازم که درحال جمع کردن وسایل بود .
– سونیا،کجا با این عجله؟
– جایی نمیرم ، دارم مرتب می‌کنم. تو خوبی؟
– آره، چطور مگه؟
– قیافه‌ات مثل گچ سفیده . بعد میپرسی چطور؟
– جدی میگی؟ احتمالا فشارم افتاده … .
– راستی ، یه آزمایش مونده. صداش کنم؟
– آره.
دستی روی صورتم می‌کشم و موهای مزاحمم رو داخل مغنه میبرم . امروز برعکس هر روزی ، آزمایشگاه نسبت خلوت بود . البته خواب بودن من فاکتور نشه .
اروم کشو رو باز کردم و دستکش رو توی دستم بردم . در همین حین در باز شد و خانم مسنی وارد شد .
– سلام .
– سلام عزیزم‌. بفرمایید .
لحظه ای که روی صندلی میشینه ، آروم تورنیکه رو دور بازوش بستم .
– دخترم میشه یه طوری بزنی ، دردم نگیره؟
– خاله جان ، یه سوزن که این حرفا رو نداره .
خیالتون راحت ، زیاد درد نداره .
همینطور که برچسب روی ظروف می‌زدم، فاطمه وارد شد .
– خسته نباشی خانم‌، ساعت خواب؟
– اصلا نفهمیدم چیشد ، یهو چشمام بسته شد .
شفیقی چیزی گفت؟
– نه بابا ، چهارشنبه اون بیاد؟ غیر ممکنه!
اروم سرنگ رو دستم گرفتم و اولین ظروف رو بهش وصل کردم . چون میدونستم احتمال اینکه رگ گم بشه زیاده، سریع تو میبرم که صدای “اخ” از میون زبونش میشنوم . واکنش ها همیشه متفاوته، اما اون فقط به یه کلمه بسنده کرد .
همینطور که خون می‌ریخت، لب هاش رو تر کرد و گفت:
– دخترم مواظب باش ، خیلی درد داشت .
– خاله جان، آزمایش شما نیاز به خون زیاد داره .
برای همین یکم سایز سوزن بزرگه . همین .
– بیا اینو بخور جون بگیری .
– انقدر قیافه ام داد میزنه؟
– حاج خانم ، این قیافه اش معلوم نیست حال نداره؟
– راست میگه ، یه شیرینی چیزی بخور بهتر بشی .
اروم ظروف دیگه رو توی جاش قرار میدم و کیک رو از دست فاطمه گرفتم . میلی به هیچی نداشتم اما از طرفی دوست نداشتم پس بیوفتم . بعد از اینکه سه تا ظرفش پر شد ، سوزن رو بیرون کشیدم و پنبه روش فشار دادم .
– خاله اینو فشار بده تا خون بند بیاد .
– راست میگن کبود میشه؟
– تکون بدید و خون بند نیاد ، بله .
محکم فشار داد که پنبه رو گرفتم و چسب روش زدم .
– خسته نباشی دخترم .
– ممنونم، این یکی ظرف هم ادرار پر کنید و بدید به همکارا .
آروم سر تکون داد و از اتاق بیرون رفت . فاطمه روی صندلی نشست و گفت:
– چه خبر از شوشویی؟
– صدبار گفتم درست حرف بزن . شوشویی چیه؟!
– منظورم شوهرته ‌، دوماهه زجرکشش کردی . تکلیف چیه؟
– اولا که زجرکش نبود ، برای آشنایی کامل به همدیگه بود‌.
بعدشم تکلیف هر چی باشه ، باید بهت بگم؟
– وا بی معرفت ، هنوز ازدواج نکردی مارو فراموش کردی؟
– نخیر ، هفته دیگه میریم برای عقد .
– شیرینی ما یادت نره ها!
– امری دیگه؟
– آبمیوه سن ایچ هم لطف کنی ، اصلا عالی میشه ‌.
بلاخره یه رشوه ای چیزی باید باشه برای عروسیت خوش برقصم‌.
دستکش هام رو سطل آشغالی انداختم و بلند شدم . کیک رو سمتش گرفتم و گفتم:
– بفرما اینم شیرینی ، جای منم برقص .
– گل به خودی؟ نه دیگه نشد .
تک خنده ای کردم و بیرون از اتاق اومدم . خانم‌ احمدی طبق معمول در حال حساب و کتاب بود . موسوی هم درحالی که باد آدامس می‌ترکوند ، با آقای نظری صحبت می‌کرد.
– همگی خسته نباشید .
با صدای فاطمه ، چشمشون سمت من و اون چرخید .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا : 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

رمان طلوع پارت ۱۸

Published by:

با نهایت تاثیرگذاری‌ام گفتم:
– آخه خواهر من این چه حرفیه تو میزنی؟ من بیست و هشت سال اونجا زندگی کردم تو و فرهادم بیشتر از من، مامان راضی… .
سارا: نازگل خودتو به مامان نچسبون، مامان اون دنیا برای خودش زندگی داره دیگه خونه و ملک این دنیا به چه کارش میاد؟
این هم از خواهر من.
زوم کردم روی مرتضی تا او را به طرف خودم بکشانم. خسته از بیرون آمد داخل و اول سرش را در قابلمه غذا کرد، بعد مهیاس را پیچ و تابی در هوا داد و نشست جلوی تلوزیون که اخبار ببیند. با چای نشستم جایی تقریباً مقابلش و گفتم:
– آقا مرتضی شما به خواهر من یه چیزی بگین.
با اینکه مخالف صد در صدی دخالت عروس و داماد در مباحث خانوادگی بودم، اما در حال حاضر نیاز به یارکشی بود. پرسید:
– باز چی شده؟
جوری حرف زدم که انگار با فروش خانه من آوارهٔ کوچه و خیابان می‌شوم و فرهاد می‌شود بالاشهرنشین تهران!
مرتضی لیوان خالی چای را داخل سینی گذاشت و گفت:
– دوست ندارین نفروشین نهایتش یکی پیدا میشه باهاتون شریک بشه.
نه، انگار این هم از پول بدش نمی‌آمد! بدون اینکه نگاهش را از من بگیرد گفت:
– ولی نازگل خانم امروز نه، فردا باید بفروشی اونم با این اقتصاد معلوم نیست امروز بفروشی سود کردی یا ضرر؟ بفروش راحت کن خودتو.
با آمدن فرهاد ساکت شدیم و سفره انداختم؛ آن دوتا باهم گوشه‌ای حرف می‌زدند و انگار من نفهم بودم که نفهمم بحث‌شان جز فروش خانه نیست. مرتضی بلند خطاب با آن دوتا داد زد:
– خب بیاید دیگه!
جوری نشستند مقابل من که انگار دشمن خونی‌شان بودم!
بعد از ناهاری که معلوم نبود چه بود، سارا مذاکره خاموش‌مان را برد در آشپزخانه تا مزاحم خواب بچه نشویم.
فرهاد در یخچال را بست و همینطور که با بطری آب دنبال لیوان می‌گشت به سارا گفت:
– خسروی یک مشتری پیدا کرده پولش نقده، خوب می‌خره.
سارا از زمان آمدنش پرسید و فامیلی مشتری که جوابش شوک سردی شد به سلول سلول وجود من.
فرهاد: ابراهیمی،همین که نازگل با خواهرش کار میکنه گفته امشب یا فردا ظهر میاد خونه رو ببینه.
همین کم بود، میان کوه بدبختی‌هایم ابراهیمی را کم داشتم که سوپرمن شود و از بین این همه آدم، او خانه زوار در رفته ما را بخرد! اصلاً برایم مهم نبود که چه فکری راجب‌مان می‌کند، اینکه چرا به فکر فروش خانه افتادیم؟ یا چرا انقدر ناگهانی و سریع می‌خواهیم که نه می‌خواهند از دستش خلاص شوند؟!
سارا و فرهاد سر قیمت به توافقی که هر دو راضی باشند، نرسیدند. خسروی می‌گفت خانه ششصد میلیون بیشتر ارزش ندارد؛ این وسط سارا می‌گفت خانه‌شان را زودتر از موعد تخلیه کنند و بیایند باهم زندگی کنیم!
اعصابم بهم ریخت و گفتم:
– صبر کن ببین خونه‌ای که خریده میشه دو نفر توش جا میشن، بعد تو بیا!
بهش برخورد،  دست بچه‌اش را گرفت و رفتند داخل اتاق مهیاس. مرتضی هم انگار بدش نمی‌آمد از این اجاره نشینی خلاص شود، نگاهی به من و سپس به فرهاد کرد.
مرتضی: از سند خونه پدرم میشه وام گرفت، می‌تونیم خونه دو طبقه بگیریم.
عصبانی نشدم، بیراه نمی‌گفت با وام حداقل خانه بهتری می‌شد بخریم.
فرهاد نگاهی به من کرد ببیند وضعیت سفید است یا قرمز، بعد زنگ زدند پدر مرتضی برای گرفتن سند. پدرش اول کمی مردد بود تا اینکه به شرط شریک شدن از خانه رضایت داد، آن خانه کلا چقدر بود که چند نفر می‌خواستند صاحبش شوند؟ فعلاً که مرتضی خواست تا شرطش را قبول کنیم تا بعداً پدرش را منصرف کند.
سرشب بود که خسروی زنگ زد که ابراهیمی آمده برای توافق نهایی سر قیمت، ما به همان ششصد راضی بودیم، اما خسروی ده میلیون کشید رویش چون موقعیت خانه خوب بود و اینکه خب خودش هم باید سود می‌کرد. از آن طرف هم جریان وام و خانه دو طبقه‌ را فرهاد برایش گفت که جواب داد:
– یه دو طبقه سراغ دارم جاش خوبه قیمتشم دویست تومن از خونه خودتون بیشتره.
از امکاناتش هم که آسانسور نداشت، یک پارکینگ در حد دو یا سه ماشین داشت و الباقی را باید می‌رفتیم حضوری می‌دیدیم.
جمع کردیم با سارا خانم باد کرده رفتیم املاک خسروی. بهترین شرکت سئو سایت ابراهیمی در وهله اول شاید انتظار نداشت من هم باشم چون کمی دستپاچه شد.
بلند شد به یک‌یک مان سلام کرد، آدم باشخصیت!
خسروی پشت میزش نشست و گفت:
– ببینید آقای ابراهیمی این خونه یادگار پدر و مادر ایناست انقدری اینارو میشناسم که میدونم اگر نیاز نداشتن اصلاً بحث فروشش رو نمی‌کردن.
مرتیکه ژل زده تا آبروی‌مان را سایه‌بان املاکش نمی‌کرد، ول کن نبود.
نامحسوس ویشگونی از فرهاد گرفتم تا آن زبان براق و وامانده‌اش را باز کند که انکار کارساز بود.
فرهاد: ببخشید حالا این حرفا باشه بعداً من شیفت دارم باید زود برگردم.
خسروی نفس عمیقی کشید و هیکل‌گنده‌اش را روی صندلی چرخ دارش تنظیم کرد. نطق کرد:
– عکسای خونه رو که دیدی؟
ابراهیمی بله ریزی گفت و خودش ادامه داد:
– عکسایی که فرستادید همرو دیدم فقط نگفتید دقیق چه قیمت می‌فروشین؟
این سوالش از فرهاد بود، اما نگاهش به من. فرهاد طبق هماهنگی قبلی با خسروی همان قیمت ششصدوده را گفت که خداروشکر ابراهیمی مخالفتی نکرد.
کاغذش را نوشتند و علی‌الحساب خسروی خواست تا فردا ظهر یک‌چهارم مبلغ را که می‌شد صدوپنجاه‌‌دو میلیون و پونصد، به حساب‌مان بزند.
من زودتر از املاک آمدم بیرون و فرهاد با سارا، مرتضی و خسروی داخل حرف می‌زدند. ابراهیمی از در که بیرون آمد خیلی یهویی پرسید:
– فردا هستید؟
کمی فکر کردم که جایی دعوت شده‌ام یا چیزی که به من گفته که یادم نیامد، اما برای ضایع نشدنش گفتم:
– مزون بله هستم، برای اسباب کشی خواهرم هست.
اگر یک لیوان سارا روزنامه پیچ می‌کرد من خودم را به جای میمون در ماهواره های آزمایشی می‌انداختم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا : 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

رمان نامه های معبد خاموش پارت ۱

Published by:

رمان نامه های معبد خاموش پارت ۱

” هیچ چیزی به اندازه تجربه باعث غنای آدما نمیشه” ساعت ۵ صبح یک روز کاری، آناهیتا همانطور که روی تخت دراز کشیده بود و خیره به سقف نگاه میکرد، به این جمله خاص می اندیشید. نمی‌دانست تا چه حد درست است. در حقیقت مثال های درست و نقض زیادی را برای همین مفهوم در خاطر داشت. او با خود فکر کرد:” این روزا مردم دانشگاه میرن و با مدارک خوب فارغ التحصیل میشن پس آدم فکر میکنه میتونه بهشون اعتماد کنه، اما تجربه هم مهمه” سپس به سئو وبسایت ذهنش رسید:” خب بالاخره همه باید از یه جایی شروع کنن تا تجربه به دست بیارن مگه نه؟!” او به این مفهوم جدید و شگفت انگیز رسید:” پایبندی به ارزش های اخلاقی هستن که غنا و ارزشمندی آدما رو نشون میدن” او چقدر باهوش بود!
روی تخت نیم خیز شد و گوشی اش را برداشت تا زنگ هشدار یک ساعت و نیم دیگرش را خاموش کند. با بی حوصلگی زیر کتری را روشن کرد و درجه بخاری را بالا برد. از زمانی که همه رفته بودند، همیشه احساس میکرد یک نوع سرمای نا محسوس و خفیف کل خانه را در برگرفته. بعد از صبحانه، پلیور و بافت مورد علاقه‌اش را (که در سفر اخیر به خانه خواهرش برگزیده بود) به تن کرد. سبد کوچک وسایل همیشگی اش را برداشت و از خانه بیرون زد. در راهرو حین پایین رفتن از پله ها درِ خانه مستاجرش کمی مکث کرد. طبق معمول صدای تلویزیونش بلند بود. آناهیتا واقعا از روزی که از زیر این در بوی فساد درز کند نگران بود. وقتی وارد خیابان شد، هجوم هوای خشک و سرد اواسط پاییز باعث شد بینی‌اش بی حس شود. همانطور که منتظر بود کرکره برقی مغازه بالا رود، به آسمان ارغوانی تیره بالای سرش چشم دوخت.
چراغ های مغازه را روشن کرد و قفسه های نان را جابه جا کرد. تابلو ایستاده “سوپر مارکت شمیم” را جلوی در گذاشت و پرده‌ی نایلونی جلوی در را بست. بخاری برقی کوچکی که در سفر اخیرش به خانه ی پدر و مادرش چشمش را گرفته بود روشن کرد و پاهایش را جلویش دراز کرد. کم کم خیابان با رفت و آمد ماشین ها پر میشد. آفتاب پرتوهای کم جانش را به سنگفرش ها میتاباند و صدای همهمه‌ی دانش آموزان می‌آمد. صبح خوبی برای شروع کار بود و همچنین روز خوبی برای پایان یک همکاری.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا : 17

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

معرفی بهترین و پرطرفدارترین رمان­ های ایران و جهان

Published by:

افراد تعاریف مختلفی از یک کتاب و رمان خوب دارند. هر فردی با توجه به علاقه، شرایط و ویژگی‌های فردی خود، ممکن است موضوع متفاوتی را برای مطالعه انتخاب کند.

وقتی پای کتاب‌خواندن کمپین سئو به‌میان می‌آید، دانلود کتاب الکترونیکی حرف اول را می‌زند. با دانلود رمان انلاین می‌توانید در هر موقعیتی مطالعه داشته باشید.

شما می‌توانید در هر جا و موقعیتی، رمان های پرطرفدار pdf یا رمان جدید خود را مطالعه کنید و نیازی نیست تا کتابی قطور را به‌دست بگیرید و با خود حمل کنید.

دانلود رمان جدید، خلاف خرید یک کتاب، چندان هزینه‌‌ای ندارد و افراد می‌توانند با مراجعه به سایت کتاب، رمان های عاشقانه و جذاب مورد علاقه خود را به‌راحتی دانلود کنند.

اغلب افراد، با هر سلیقه‌ای که دارند، می‌خواهند تا بهترین رمان‌ های جدید جهان را یک بار مطالعه کنند و نظر خود را با دیگر دوستان خود به اشتراک بگذارند. در ادامه با بهترین رمان‌های جهان آشنا خواهیم شد.

بهترین رمان های ایران و جهان

یکی از سوالاتی که ممکن است در آغاز انتخاب یک کتاب برای بسیاری از افراد پیش بیاید این است که آیا دانلود رمان کلاسیک بهتر است یا رمان‌های مدرن.

برای پاسخ به این پرسش باید گفت که این یک انتخاب کاملا سلیقه‌ای است و به سبک کتاب‌خوانی مورد علاقه شما بستگی دارد.

از زمان پیدایش اولین رمان‌ها، کتاب‌ها و آثار قابل تامل بسیاری در زمینه‌های مختلف در هر دوره‌ای نوشته شده است.

خواندن هر یک از این آثار خالی از لطف نیست و می‌تواند اطلاعات مفیدی درباره نحوه نگارش، سنت‌ها، فرهنگ‌ها و سلایق مردم آن دوره ارائه دهد.

در ادامه به بررسی بهترین رمان ‌های ایران و جهان می‌پردازیم. تا بتوانید با توجه به سلیقه خود هر یک را انتخاب کرده و به دنیای کتاب‌خوانی قدم بگذارید.

کشتن مرغ مقلد

شخصیت اصلی کتاب کشتن مرغ مقلد اتیکوس فینچ است که وکالت یک سیاه‌پوست محکوم به اعدام را درست در دوران اوج نژاد‌پرستی در آمریکا به عهده گرفت.

این رمان جذاب، از مشهورترین رمان‌های آمریکایی بوده که توسط یکی از بهترین نویسندگان زن یعنی هارپر لی، نوشته شده است.

هارپر لی در این کتاب سعی کرده تا به موضوعاتی مانند بی‌عدالتی، ظلم و فشار به طبقه ضعیف جامعه بپردازد و سختی‌ها و دشواری‌های یک سیاه‌پوست را به تصویر بکشد.

فیلم رمان خارجی نیز از آنجایی که بسیار مورد توجه افراد جامعه قرار گرفت، ساخته شد و با بازی گریگوری پک، روی پرده سینما رفت.

اگر قصد دانلود کتاب رمان آنلاین کشتن مرغ مقلد را دارید، پیشنهاد می‌شود ترجمه رضا ستوده را از نشر نگاه تهیه کنید.

جنگ و صلح

این رمان پرطرفدار، از جمله مشهورترین اثر لئو تولستوی، نویسنده روسی، است.

این کتاب در واقع داستان روسیه را بعد از حمله ناپلئون روایت می‌کند و به‌دلیل شخصیت‌پردازی حیرت‌انگیز و جذابیت بالایی که دارد، مورد توجه بسیاری از رمان‌دوستان قرار گرفته است.

شخصیت‌های اصلی این رمان آنلاین پی‌یر بزوخوف، آندری بالکونسکی و ناتاشا روستوف هستند که در کنار شخصیت‌های بی‌شمار دیگر به‌خوبی توانسته‌اند حق مطلب را ادا کنند.

رمان رایگان این کتاب را می‌توانید از سایت‌ رمان و با ترجمه سروش حبیبی و همچنین نشر نیلوفر تهیه کنید.

صد سال تنهایی

صد سال تنهایی از جمله رمان‌ های پرطرفدار است که در قرن بیستم توانست در میان 3 رمان برتر قرار بگیرد.

این کتاب مشهورترین اثر نویسنده آن یعنی گابریل گارسیا مارکز است که به‌خوبی توانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند.

این قصه در واقع داستان خانواده بوئندیا را به­همراه رئالیسم جادویی مارکز، در چند نسل روایت می‌کند.

صد سال تنهایی در ظاهر تنها داستان یک شهر خیالی را روایت کرده است اما اگر به‌طور عمیق به آن توجه شود، داستان سرگذشت بسیاری از انسان‌ها در آن گنجانده شده است.

دانلود رمان خارجی صد سال تنهایی با ترجمه‌های مختلفی در دسترس است، اما ترجمه زنده‌یاد بهمن فرزانه که توسط نشر امیرکبیر منتشر شده­است را می‌توان بهترین ترجمه این کتاب دانست.

رمان بیوه برادرم

نازگل دختر روستایی که درست وقتی پنج ماه باردار بود، شوهرش و از دست میده و به خواست خان، باید با برادر شوهرش ازدواج کنه.
برادر شوهر متعصب و غیرتی که وقتی مخالفت های نازگل و میبینه…

گتسبی بزرگ

گتسبی بزرگ یک رمان عاشقانه زیبا در طول تاریخ است که عشق میان گتسبی و دیزی و دشواری و موانعی که بر سر راه رسیدن آنها به یکدیگر قرار دارد را روایت می‌کند.

این کتاب روایتگر عشقی ممنوع بین این 2 نفر است که در کنار جذابیت و فرازونشیب‌هایی که دارد، آمریکای قرن 20 را به‌خوبی به تصویر کشیده است.

این کتاب که اثری از اسکات فیتزجرالد است، پس از مرگ او بسیار محبوب شد و نویسندگان بسیاری همچون سالینجر از آن تمجید کرده‌اند.

برای دانلود کتاب گتسبی بزرگ می‌توانید آن را با ترجمه کریم امامی و انتشارات نشر نیلوفر تهیه کنید.

برادران کارامازوف

برادران کارامازوف از رمان‌های کم‌نظیر و جذابی است که با گذشت زمان نه تنها از محبوبیت آن کاسته نمی‌شود، بلکه خوانندگان بیشتری پیدا می­کند.

معرفی بهترین و پرطرفدارترین رمان­ های ایران و جهان

این رمان جنایی با قتل فئودور کارامازوف آغاز شده و چالش‌ها و مشکلاتی را که پسران او پس از به قتل رسیدنش تجربه می‌کنند را روایت می‌کند.

در طول داستان و با فرازونشیب‌های فراوان، هویت واقعی قاتل فاش می‌شود. این کتاب دارای شخصیت‌پردازی کم‌نظیری است که ظرافت خاص داستایفسکی را نشان می‌دهد.

زیگموند فروید بعدها با نوشتن مقاله‌ای با نام داستایفسکی و پدرکشی، به بررسی این داستان با توجه به زندگی خود داستایفسکی پرداخت.

رمان صوتی این کتاب را می‌توانید با ترجمه احد علیقلیان که نشر مرکز آن را منتشر کرده است، تهیه کنید و بدون نیاز به مطالعه در هر مکانی آن را گوش دهید.

دنیای قشنگ نو

در طول تاریخ رمان‌های زیادی در تلاش بودند تا آینده بشریت را به تصویر بکشند. اما کمتر رمانی به جای دستاوردهای علمی و فناوری، به تغییر و تحولات اجتماعی پرداخته است.

دنیای قشنگ نو که توسط آلدوس هاکسلی، نویسنده و فیلسوف انگلیسی، نوشته شده­، یک رمان جنجالی و پرطرفدار است که توانسته دنیای امروز را به‌شکلی خوب توصیف کند.

دنیای قشنگ نو اگر چه زمانی یک تابو بود و در لیست کتاب‌های رمان 18+ قرار می‌گرفت، اما آرمان ‌شهری را به تصویر کشید که مردم آن توسط هوش مصنوعی مورد شستشوی مغزی قرار گرفته‌اند.

رمان دنیای قشنگ نو را می‌توان یک رمان صحنه دار توصیف کرد؛ زیرا هوش مصنوعی مردم را وادار کرده که از همان سنین پایین به مسائل جنسی علاقه‌مند شوند.

قهرمان این قصه نیز سعی دارد با این سبک زندگی مقابله کند.

رمان شوگر ددی

امیر، پسری که بود که از بچگی باهم توی پرورشگاه بزرگ شدیم.بعد از این که دانشگاه قبول شدیم، دوتامون به خوابگاه رفتیم و‌کم کم وارد رابطه شدیم. اون می‌گفت که دوسم داره ولی…نداشت.اون فقط دنبال این بود که با استفاده از من پول بگیره و خب زهی خیال باطل!

رمان پسرخاله

خلاصه داستان درباره ی سوفیا است دختری که عاشق دوست پسر خالش بهراد میشه غافل از اینکه بهراد عاشق دوست سوفیاس و سوفیا رو فقط برای بازی میخواد و درست زمانیکه بهراد میخواد از سوفیا سواستفاده کنه پسرخالش یاسین …

بوف کور

اگر به‌دنبال رمان ایرانی می‌گردید که در جهان بسیار مورد توجه قرار گرفته باشد، رمان بوف کور یکی از بهترین گزینه‌ها برای شماست.

این کتاب که ظاهرا در دسته رمان عاشقانه ایرانی قرار می­گیرد، دارای فضای وهم‌آلود و پیچیده‌ای بوده که جذابیت آن را دوچندان کرده است.

اگر بخواهیم مقیاسی برای جذابیت این کتاب عنوان کنیم، همین بس که تا به امروز این رمان عاشقانه پرطرفدار، به بیش از 32 زبان زنده دنیای ترجمه شده است.

این رمان فارسی، به‌ قدری جذابیت دارد که پس از ترجمه به زبان‌های مختلف جهان، نویسندگان و منتقدان خارجی را نیز به تحسین واداشته است.

بوف کور داستان جذاب و پرماجرا است که هر فارسی‌زبانی باید آن را حداقل یک بار مطالعه کند.

اگر به‌دنبال دانلود رمان بهشت کوچک من عاشقانه و جذاب بوف کور هستید، می‌توانید به سایت رمان مراجعه کنید و آن را به‌صورت دانلود رمان صوتی دریافت کنید.

سمفونی مردگان

اگر به‌دنبال دانلود رمان ایرانی هستید، سمفونی مردگان یکی از بهترین گزینه‌ها برای شماست.

این کتاب که اثری از عباس معروفی، از بزرگترین نویسندگان ایرانی، است به روایت داستان زندگی یک خانواده اردبیلی می‌پردازد.

آیدین پسر خانواده، شخصیت اصلی این داستان است که پسری جوان، شاعر و روشنفکر بوده و خلاف برادر خود، اورهان، که مانند پدرش سنتی فکر می‌کند، به‌دنبال آگاهی بیشتر است.

از ویژگی‌های منحصر‌به‌فرد این رمان آنلاین می‌توان به چند راوی­بودن آن اشاره کرد. در واقع معروفی در این داستان سعی کرده تا قصه را توسط چند نفر روایت کند و به این ترتیب جذابیت آن را افزایش دهد.

رمان سمفونی مردگان در سال 2001 توانست جایزه ادبی فلسفی سورکامپ را از آن خود کند.

این کتاب به زبان‌های انگلیسی، آلمانی و عربی نیز ترجمه شده­است. برای دانلود رمان فارسی سمفونی مردگان می‌توانید به سایت کتاب مراجعه کنید.

ناطور دشت

داستان ناطور دشت در واقع داستان 3 روز از زندگی هولدن کالفیلد را روایت می‌کند. هولدن کالفیلد نوجوانی است که در یک مرکز درمانی بستری بوده و داستان این 3 روز را برای شخص دیگری تعریف می‌کند.

این کتاب که توسط سلینجر نوشته شده­است، در ابتدا رمان بزرگسال معرفی شد، اما به‌دلیل داشتن محتوای جذاب برای نوجوانان، آن را می‌توان جزء بهترین و پرطرفدارترین کتاب‌های نوجوانان برشمرد.

در این کتاب سعی شده­است تا فرآیند رشد از نوجوانی تا بزرگسالی به‌تصویر کشیده شود.

سلینجر برای این کار سعی کرده تا رفتار و طرز فکر دیگران در برابر هولدن را به‌خوبی به‌تصویر بکشد و از این طریق ما را با دنیای او آشنا کند.

رمان ناطور دشت بارها در ایران ترجمه شده­است اما برای دانلود رمان رایگان می‌توانید ترجمه آراز بارسقیان از نشر میلکان را تهیه کنید.

دلبند

دلبند از دیگر کتاب‌های پرطرفداری است که داستان برده‌داری و تبعیض نژادی علیه سیاه‌پوستان را به زیبایی هر چه تمام‌تر به تصویر کشیده است.

ترس، فرار، قتل و نژادپرستی در کتاب دلبند، توسط یکی از بهترین نویسندگان زن، چنان تاثیرگذار نمایش داده شده که تا کلمه آخر، ما را پای خواندن کتاب می­نشاند.

این کتاب قصه‌ای تلخ و ناراحت‌کننده­ای دارد که با نثری زیبا نوشته شده­است. تونی موریسون با نوشتن این کتاب توانست جایزه‌ها و موفقیت‌های بسیاری را کسب کند.

برای دانلود رمان خارجی دلبند، می‌توانید ترجمه شیرین‌دخت دقیقیان را که توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است، تهیه کنید.

زنان کوچک

اگر کتاب‌خوان باشید، حتما نام زنان کوچک را شنیده‌اید و اگر تا به‌ حال این کتاب را نخوانده‌اید نیز باید گفت که هر چه سریع‌تر شروع به‌ خواندن آن کنید و از پیوستگی و زیبایی آن لذت ببرید.

زنان کوچک یکی از بهترین کتاب‌ها در حوزه زنان و فمینیسم است که در واقع سرگذشت 4 خواهر را در یک خانواده به تصویر می‌کشد.

این کتاب سعی کرده تا برخی از سنت‌های دیرینه و غلط را زیر پا بگذارد و به‌همین دلیل توانسته است طرفداران بسیاری پیدا کند.

جمع‌بندی

انتخاب یک کتاب برای مطالعه می‌تواند بسیار وقت‌گیر باشد.

شما باید کتابی را برای مطالعه انتخاب کنید که با سلیقه شما همخوانی داشته باشد، در غیر این صورت آن را نصفه و نیمه رها کرده یا اینکه با بی‌میلی آن را تا انتها به پایان خواهید رساند.

فرقی نمی‌کند طرفدار چه نوع رمانی باشید، از رمان ترسناک، رمان طنز دانشجویی، رمان پلیسی و رمان بدون سانسور گرفته تا رمان‌های عاشقانه، همه و همه باید به‌نحوی انتخاب شوند که بتوانند شما را ساعتی از زندگی پرهیاهوی روزمره دور کنند.

با دانلود کتاب رایگان، دانلود رمان های عاشقانه مانند رمان عاشقانه طنز، رمان عاشقانه ایرانی، رمان عاشقانه مذهبی و رمان عاشقانه خارجی، می­توانید به دنیای زندگی شخصیت­های داستان و روابط آنها بروید.

معرفی ۱۳ تا از بهترین سریال‌های مناسب برای یادگیری و تقویت زبان انگلیسی

Published by:

بین تمامی روش‌های یادگیری زبان انگلیسی، تماشای فیلم و سریال یکی از جذاب‌ترین راه‌هاست. کسانی که فرصت زیادی برای رفتن به کلاس زبان ندارند، می‌توانند از این روش استفاده کنند. همچنین افرادی که سطح زبان خوبی دارند، با تماشای سریال‌های انگلیسی‌زبان می‌توانند سطح خود را چند گام ارتقاء دهند. در این مقاله قصد داریم به معرفی بهترین سریال‌ها برای تقویت زبان انگلیسی بپردازیم. پس با ادامه این مقاله همراه ما در تیم محتوای فروشگاه کتاب انتشارات جنگل باشید.

1)
لیست بهترین سریال‌ها برای یادگیری زبان انگلیسی

1.1)
سریال فرندز، محبوب همه نسل‌ها

1.2)
سریال How I Met Your Mother؛ کمدی مدرن و پربیننده

1.3)
سریال The Big Bang Theory؛ داستان ۴ دانشمند طناز

1.4)
سریال Breaking Bad؛ یک درام تمام‌عیار

1.5)
سریال Sherlock؛ با شرلوک کارگاه دنیای زبان بدن و جزئیات باشید

1.6)
سریال Game Of Thrones؛ محبوبیتی که هیچ‌وقت از بین نمی‌رود

1.7)
با سریال in treatment؛ زندگی‌تان را نجات دهید

1.8)
سریال The Vampire Diaries؛ محبوب‌ترین خون‌آشام‌های تاریخ

1.9)
سریال lost؛ گمشده‌های ماندگار و دوست‌داشتنی

1.10)
سریال see؛ قدرتمندترین نابیناها را در این سریال ببینید

1.11)
سریال The Witcher؛ دنیایی با قدرت‌های عجیب اما جذاب

1.12)
سریال Peaky Blinders؛ اراذل‌های سیاستمدار در تاریخ سریال‌ها

1.13)
سریال The 100؛ جوانانی که برای بقا تلاش می‌کنند و می‌جنگند

1.1)
سریال فرندز، محبوب همه نسل‌ها

1.2)
سریال How I Met Your Mother؛ کمدی مدرن و پربیننده

1.3)
سریال The Big Bang Theory؛ داستان ۴ دانشمند طناز

1.4)
سریال Breaking Bad؛ یک درام تمام‌عیار

1.5)
سریال Sherlock؛ با شرلوک کارگاه دنیای زبان بدن و جزئیات باشید

1.6)
سریال Game Of Thrones؛ محبوبیتی که هیچ‌وقت از بین نمی‌رود

1.7)
با سریال in treatment؛ زندگی‌تان را نجات دهید

1.8)
سریال The Vampire Diaries؛ محبوب‌ترین خون‌آشام‌های تاریخ

1.9)
سریال lost؛ گمشده‌های ماندگار و دوست‌داشتنی

1.10)
سریال see؛ قدرتمندترین نابیناها را در این سریال ببینید

1.11)
سریال The Witcher؛ دنیایی با قدرت‌های عجیب اما جذاب

1.12)
سریال Peaky Blinders؛ اراذل‌های سیاستمدار در تاریخ سریال‌ها

1.13)
سریال The 100؛ جوانانی که برای بقا تلاش می‌کنند و می‌جنگند

2)
مزایای یادگیری زبان انگلیسی با سریال

2.1)
تقویت مهارت شنیداری با کمک سریال

2.2)
گسترش دایره لغات با کمک سریال‌ها

2.3)
یادگیری و تقویت گرامر از طریق تکرار در سریال‌های انگلیسی

2.4)
تقویت مهارت رایتینگ با کمک سریال‌های انگلیسی

2.1)
تقویت مهارت شنیداری با کمک سریال

2.2)
گسترش دایره لغات با کمک سریال‌ها

2.3)
یادگیری و تقویت گرامر از طریق تکرار در سریال‌های انگلیسی

2.4)
تقویت مهارت رایتینگ با کمک سریال‌های انگلیسی

3)
سوالات متداول درباره بهترین سریال‌ها برای یادگیری و تقویت زبان انگلیسی

لیست بهترین سریال‌ها برای یادگیری زبان انگلیسی

طبیعتاً در انتخاب سریال، سلیقه حرف اول را می‌زند. همه افراد سلیقه یکسانی ندارند و ممکن است خیلی‌ها ژانر درام را دوست داشته باشند ولی برخی دیگر از این ژانر خوششان نیاید. بنابراین ما در ادامه این مقاله به بررسی ۵ سریال برتر با هدف تقویت زبان انگلیسی می‌پردازیم. ملاک انتخاب سریال‌ها محبوبیت و جذابیت آن‌ها بین کاربران بوده و سعی کردیم در انتخاب‌شان سلیقه‌های مختلف را لحاظ کنیم.

سریال فرندز، محبوب همه نسل‌ها

اصلا کسی هست که تابه‌حال اسم مجموعه Friends را نشنیده باشد؟ محبوبیت این سریال فقط به یک نسل محدود نمی‌شود. تقریباً همه کسانی که سریال را دیدند، توانستند به‌خوبی با شخصیت‌های این مجموعه ارتباط برقرار کنند. سریال فرندز از سال ۱۹۹۶ تا سال ۲۰۰۴ به مدت ۸ سال از شبکه ان‌بی‌سی آمریکا پخش می‌شد.

این مجموعه شامل ۱۰ فصل است. داستان سریال درباره ۶ دوست است که در منهتن نیویورک زندگی می‌کنند. این سریال پر از اصطلاحات و مکالمات روزمره انگلیسی است. بر اساس محبوبیت بی‌نظیر این سریال، می‌توان فرندز را محبوب‌ترین سریال کمدی تاریخ تلویزیون در سراسر دنیا دانست.

اصطلاحات روزمره‌ای که در این مجموعه به کار می‌رود، می‌تواند سطح مکالمه زبان‌آموز را ارتقاء دهد. بسیاری از افراد سرشناس با تماشای این سریال توانستند زبان انگلیسی را یاد بگیرند. همچنین شما می‌توانید برای پیدا کردن معنای اصطلاحات از  کتاب collocation in use کمک بگیرید. مشخصات این سریال عبارتند از:

عنوان سریال: Friends

تعداد قسمت‌ها: ۲۳۶ قسمت

تعداد فصل‌ها: ۱۰ فصل

محصول کشور: آمریکا

امتیاز سریال درIMDb چند است؟ ۸.۹ از ۱۰

رده سنی مناسب: بالای ۱۳ سال

ژانر: کمدی موقعیت یا situation comedy

کارگردان: David Crane و Marta Kauffman

بازیگران: Jennifer Joanna Aniston، Courtney Cox، Lisa Valerie Kudrow، Matthew Steven “Matt” LeBlanc، Matthew Langford Perry و David Lawrence Schwimmer

سریال How I Met Your Mother؛ کمدی مدرن و پربیننده

سریال How I Met Your Mother نیز مانند سریال فرندز در ژانر کمدی ساخته شده‌است. این سریال در ۹ فصل و طی سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۴ پخش می‌شد. سریال How I Met Your Mother پر از واژگان و اصطلاحات عمومی زبان انگلیسی است.

داستان سریال درباره پدری است که داستان آشنایی با همسرش را برای فرزندانش بازگو می‌کند. اتفاقات طنز سریال و فیلم‌نامه جذاب از دلایل موفقیت این سریال بوده‌است. مشخصات این سریال عبارتند از:

عنوان سریال: How I Met Your Mother

تعداد قسمت‌ها: ۲۰۸ قسمت

تعداد فصل‌ها: ۹ فصل

محصول کشور: آمریکا

امتیاز سریال درIMDb چند است؟ ۸.۳ از ۱۰

رده سنی مناسب: ۱۵ سال به بالا

ژانر: کمدی موقعیت، کمدی رمانتیک، کمدی درام

کارگردان: Carter Bays و Craig David Thomas

بازیگران: Joshua “Josh” Radnor، Jason Jordan Segel، Jacoba Francisca Maria “Cobie” Smulders، Neil Patrick Harris، Alyson Hannigan، Cristin Milioti و Robert Lane “Bob” Saget

سریال The Big Bang Theory؛ داستان ۴ دانشمند طناز

سریال The Big Bang Theory نیز مانند دو سریال قبلی در ژانر طنز است. این سریال درباره ۴ دانشمند است که در همسایگی یکدیگر زندگی می‌کنند. ماجراهای شخصی و کاری این ۴ شخصیت داستان سریال را تشکیل می‌دهد.

پخش سریال The Big Bang Theory در سال ۲۰۰۷ آغاز شد. این سریال نیز پر از کلمات رایج روزمره بین انگلیسی‌زبان‌هاست که می‌تواند به تقویت زبان انگلیسی زبان‌آموزان کمک کند. مشخصات این سریال عبارتند از:

عنوان سریال: The Big Bang Theory

تعداد قسمت‌ها: ۲۷۹ قسمت

تعداد فصل‌ها: ۱۲ فصل

محصول کشور: آمریکا

امتیاز سریال درIMDb چند است؟ ۸.۱ از ۱۰

رده سنی مناسب: ۱۷ سال به بالا

ژانر: کمدی موقعیت، اجتماعی

کارگردان: Mark Cendrowski

بازیگران: Johnny Galecki، James Joseph “Jim” Parsons،Kaley Christine Cuoco، Simon Maxwell Helberg، Kunal Nayyar، Melissa Rauch،Mayim Hoya Bialik و Kevin Sussman

سریال Breaking Bad؛ یک درام تمام‌عیار

سریال Breaking Bad را می‌توان یکی از بهترین سریال‌های تاریخ به‌حساب آورد. داستان Breaking Bad درباره یک معلم شیمی است که متوجه می‌شود به سرطان مبتلا شده‌است. پس‌ از این اتفاق، والتر وایت برای تأمین مخارج همسر و فرزندانش اقدام به تولید شیشه می‌کند.

فیلمنامه بسیار جذاب در کنار بازی‌های عالی بازیگران، سریال برکینگ بد را به یکی از جذاب‌ترین و بهترین سریال‌های تاریخ تبدیل کرده‌است. با تماشای این سریال کلمات و اصطلاحات زیادی را درباره‌ی زندگی عادی آموزش می‌بینید. یکی از جذابیت‌های سریال برای یادگیری انگلیسی لحن متفاوت و بیان بازیگران است. مشخصات این سریال عبارتند از:

عنوان سریال: Breaking Bad

تعداد قسمت‌ها: ۶۲ قسمت

تعداد فصل‌ها: ۵ فصل

محصول کشور: آمریکا

امتیاز سریال درIMDb چند است؟ ۹.۴ از ۱۰

رده سنی مناسب: ۱۷ سال به بالا

ژانر: درام جنایی، دلهره‌آور، خانوادگی

کارگردان: Vince Gilligan

بازیگران: Bryan Lee Cranston، Anna Gunn، Aaron Paul Sturtevant،Dean Joseph Norris، Betsy Brandt، RJ Mitte، Jonathan Banks و Robert JohnOdenkirk

سریال Sherlock؛ با شرلوک کارگاه دنیای زبان بدن و جزئیات باشید

شخصیت داستانی شرلوک هولمز یکی از موفق‌ترین شخصیت‌پردازی‌های تاریخ است. داستان سریال Sherlock درباره کارگاه افسانه‌ای، شرلوک هولمز است که در دنیای مدرن زندگی می‌کند. این سریال ساخته شبکه بی‌بی‌سی است. تمام فیلم‌برداری این اثر در بریتانیا انجام شده و بازیگران با لهجه بریتیش صحبت می‌کنند. بنابراین سریال شرلوک برای  یادگیری و تقویت لهجه بریتیش  یک انتخاب عالی است.

این سریال از روی کتابی با همین عنوان ساخته شده‌است. مجموعه  کتاب Sherlock به قلم Sir Arthur Conan Doyle نوشته شده که نویسنده شخصیت شرلوک را بر اساس استاد دانشگاه خودش نوشته؛ استاد او شخصی مشاهده‌گر بود و ذهن استدلالی داشت. بنابراین آرتور کانن دویل با نوشتن این مجموعه داستان‌ها، اولین کارآگاه نابغه پرطرفدار را خلق کرد.

شاید جالب باشد که بدانید سال ۲۰۲۰ فیلمی به‌نام «Enola Holmes» ساخته شد که درباره خواهر شرلوک است. البته که این داستان سال‌ها بعد از ورژن اصلی شرلوک خلق شده و نویسنده دیگری به نام نانسی اسپرینگر آن را به رشته تحریر درآورده‌است. دیالوگ‌های بازیگران سریال Sherlock رسمی و پر از واژگان و اصطلاحات روزمره است. مشخصات این سریال عبارتند از:

عنوان سریال: Sherlock

تعداد قسمت‌ها: ۱۳ قسمت

تعداد فصل‌ها: ۴ فصل

محصول کشور: بریتانیا

ژانر: جنایی، معمایی، کارآگاهی

امتیاز سریال در IMDb چند است؟ ۹.۱ از ۱۰

رده سنی مناسب: ۱۵ سال به بالا

کارگردان: Mark Gatiss و Steven Moffat

بازیگران: Benedict Timothy Carlton Cumberbatch، Martin John C. Freeman، Rupert Graves، Androw Scott و Una Stubbs

سریال Game Of Thrones؛ محبوبیتی که هیچ‌وقت از بین نمی‌رود

از سال ۲۰۱۰ تاکنون هیچ سریالی نتوانسته به اندازه بازی تاج‌وتخت نظر کاربران را به خود جلب کند. فیلم‌برداری سریال Game Of Thrones در ۷ کشور مختلف انجام شده‌است. این سریال در ۸ فصل ساخته شده و آخرین قسمت آن سال ۲۰۱۹ پخش شد. داستان سریال در یک سرزمین خیالی اتفاق می‌افتد. جایی که ۷ خاندان برای رسیدن به تخت سلطنتی با یکدیگر رقابت می‌کنند. این سریال رکوددار تعداد بیننده است و جوایز بسیاری را از آن خود کرده‌است.

از جمله جوایز این سریال می‌توان به جایزه بهترین سریال درام اشاره کرد. فیلمنامه بسیار مرموز و هیجان‌انگیز در کنار بازی‌های جذاب بازیگران از جمله دلایل موفقیت سریال Game Of Thrones است. تعدد شخصیت‌ها و همچنین مکالمه‌محور بودن سریال امکان یادگیری زبان انگلیسی در کنار لذت بردن از داستان را برای زبان‌آموزان مهیا کرده‌است.

این سریال از روی مجموعه کتاب A Song of Ice and Fire ساخته شد که Game Of Thrones اولین کتاب از این مجموعه به‌حساب می‌آید. جی آر آر تالکین، نویسنده این اثر ابتدا سه جلد از کتاب را نوشت اما با توجه به محبوبیتی که کتاب‌ها به دست آوردند دو جلد دیگر به آن اضافه کرد. حالا با پخش سریال و پیدا کردن طرفدارهای جهانی، قرار است نویسنده اثر دو جلد دیگر به مجموعه کتاب ۵ جلدی خودش اضافه کند. مشخصات این سریال عبارتند از:

عنوان سریال: Game Of Thrones

تعداد قسمت‌ها: ۷۳ قسمت

تعداد فصل‌ها: ۸ فصل

محصول کشور: آمریکا

امتیاز سریال در IMDb چند است؟ ۹.۲ از ۱۰

رده سنی مناسب: ۱۸ سال به بالا

ژانر: فانتزی، تراژدی

کارگردان: David Benioff و Daniel B Weiss

بازیگران: Shaun Mark “Sean” Bean، Peter Hayden Dinklage، Nikolaj Coster Waldau، Lena Headey، Emilia Isobel Euphemia Rose Clarke،ChristopherCatesby “Kit” Harington، Iain Alan Sutherland Glen،Joseph Jason Namakaeha Momoa و Margaret Constance “Maisie” Williams

یکی از روش‌های مؤثر برای ارتقای جایگاه صفحات سایت، استفاده از خرید بک لینک واقعی و دائمی است. این نوع بک لینک‌ها از سایت‌های معتبر و مرتبط گرفته می‌شوند و باعث دیده شدن صفحات سایت و افزایش اعتماد موتورهای جستجو می‌شوند. استفاده از خرید بک لینک واقعی و دائمی، بازدید هدفمند ایجاد کرده و رشد طبیعی سایت را تضمین می‌کند. ترکیب این روش با تولید محتوای ارزشمند، موفقیت بلندمدت سایت را تضمین می‌کند.

معرفی ۱۳ تا از بهترین سریال‌های مناسب برای یادگیری و تقویت زبان انگلیسی

با سریال in treatment؛ زندگی‌تان را نجات دهید

سریال in treatment «تحت درمان» درباره روانشناسی به‌نام پاول وستون است که در جلسات روانکاوی با درمانجویان خود گفت‌وگو می‌کند. این سریال که محصول شرکت فیلم‌سازی HBO است از سال ۲۰۰۸ پخش شد. تحت درمان یک شاهکار در زمینه روانشناسی است که سعی می‌کند اطلاع‌رسانی گسترده‌ای انجام دهد و در قالب داستان‌های گوناگون، آموزش‌هایی در خصوص برخورد با مشکلات و نحوه مقابله با آن‌ها بدهد. تمام سریال در اتاق روانشناس می‌گذرد و داستان صرفا مکالمه میان تراپیست و درمانجوست.

اما قدرت سریال در این است که دیالوگ‌ها به‌گونه‌ای انتخاب شدند که مخاطبین احساس خستگی و دلزدگی پیدا نکنند. روزنامه نیویورک‌تایمز درباره این سریال نوشته‌ «مخاطبان هیچ سریالی تا این اندازه با شخصیت‌های داستان احساس همزادپنداری نمی‌کنند». در این سریال شخصیت‌ها تمام مشکلات و دغدغه‌های خودشان را بدون هیچ تعارفی مطرح می‌کنند. از این‌رو مخاطب احساس آشنایی می‌کند با شخصیت‌ها و اتفاقاتی که پشت سر گذاشتند. اما این سریال به زبان ایتالیایی ساخته شده‌است. بهترست سریال را با دوبله یا زیرنویس انگلیسی تماشا کنید. مشخصات این سریال عبارتند از:

عنوان سریال: in treatment

تعداد قسمت‌ها: ۱۰۵ قسمت

تعداد فصل‌ها: ۳ فصل

محصول کشور: ایتالیا

ژانر: درام، روانشناسی

امتیاز سریال در IMDb چند است؟ ۸.۳ از ۱۰

رده سنی مناسب: ۱۵ سال به بالا

کارگردان: Saverio Costanzo

بازیگران: Sergio Castellitto

سریال The Vampire Diaries؛ محبوب‌ترین خون‌آشام‌های تاریخ

سریال Vampire یکی از محبوب‌ترین سریال‌هایی است که بعد از پخش آن؛ مردم با این سبک داستان‌ها بیشتر آشنا شدند و به تماشای فیلم و سریال‌هایی با این سبک و سیاق علاقه نشان دادند. داستان این سریال متمرکز روی زندگی دختری به نام الینا گیلبرت است که با دوبرادر خون‌آشام آشنا می‌شود. زمانی که آن‌ها را ملاقات می‌کند، اصلا نمی‌تواند تصور کند که خون‌آشام هستند اما وقتی دل به یکی از برادرها می‌دهد، متوجه می‌شود که نمی‌توانند مثل یک زوج معمولی باشند.

ابتدای سریال الینا یک دختر دبیرستانی و عادی است که درگیر عشقی مثلثی می‌شود و همین موضوع چالش‌های زیادی را برای او به همراه دارد. او زمانی می‌فهمد طرف مقابلش ومپایر است که کار از کار گذشته و دلداده یکدیگر شدند. این سریال با چنان استقبالی مواجه شد که بازیگرانش به معروفیت بین‌المللی رسیدند. اما نکته منفی که در مورد این سریال وجود دارد این است که در فصل‌های پایانی از شدت جذابیت و محبوبیت آن کم می‌شود.

داستان به‌شکلی جلو می‌رود که فصل سوم می‌توانست فصل پایانی آن باشد. اما پیشنهادهای مالی خوب و وسوسه کننده‌ای که به عوامل مجموعه شد، آن‌ها را برای ساخت ادامه سریال مصمم کرد اما متاسفانه همه‌چیز به خوبی پیش نرفت. با این وجود، سریال ومپایر امتیاز بالایی دارد و جوایز زیادی کسب کرده و همچنان محبوبیت زیادی دارد. افراد زیادی توانستند با تماشای این سریال زبان انگلیسی را یاد بگیرند. مشخصات این سریال عبارتند از:

عنوان سریال: The Vampire Diaries

تعداد قسمت‌ها: ۱۷۱ قسمت

تعداد فصل‌ها: ۸ فصل

محصول کشور: آمریکا

امتیاز سریال در IMDb چند است؟ ۷.۷ از ۱۰

رده سنی مناسب: ۱۵ سال به بالا

ژانر: درام، ترسناک، فانتزی، عاشقانه

کارگردان: Kevin Wiliamson

بازیگران: Nikolina konstantinova dobreva، paul wesley، Ian Joseph Somerhalder، Katerina Alexandre “Kat” Graham، Candice Rene Accola، Joseph Morgan ClaireRhiannonSerenityHolt و…

سریال lost؛ گمشده‌های ماندگار و دوست‌داشتنی

سریال لاست فصل تازه‌ای را در تاریخ سریال‌سازی شروع کرد که پس از آن نیز ادامه داشت. بعد از لاست سریال‌ها رنگ و بوی دیگری به خود گرفتند و با توجه به دغدغه‌های روز جامعه، جذابیت دوچندانی پیدا کردند. ماجرای سریال از جایی شروع می‌شود که تعدادی مسافر به مقصد استرالیا سوار هواپیما می‌شوند. هواپیمای آن‌ها به جزیره‌ای سقوط می‌کند که به هیچ‌چیز و هیچ‌کسی دسترسی ندارند. آن‌ها به ذهن‌شان هم خطور نمی‌کند که در جزیره گیر کنند و راه نجاتی نداشته باشند. از طرفی آن‌ها متوجه می‌شوند که دسترسی به هیچ امکاناتی ندارند و از طرف دیگر متوجه می‌شوند که تعدادی تجهیزات مدرن در جزیره هست.

همین موضوع باعث پیچیدگی و سردرگمی افراد می‌شود. تعداد زیاد شخصیت‌ها و درگیری‌هایی که آن‌ها باهم دارند و ماجراهایی که در زندگی شخصی خودشان داشتند باعث شده سریال با جزئیات زیادی همراه باشد؛ جزئیاتی که خیلی دقیق روی آن‌ها کار شده‌است. سریال lost در زمان پخش (۲۰۰۴) با استقبال گسترده‌ای مواجه شد و توانست جوایز متعددی کسب کند. نکات ریزی که برای سریال درنظر گرفته شده جذابیت آن را بیش‌ازپیش می‌کند و مخاطبان را تا لحظه آخر علاقه‌مند به سریال نگه می‌دارد. مشخصات این سریال عبارت است از:

عنوان سریال: lost

تعداد قسمت‌ها: ۱۲۱ قسمت

تعداد فصل‌ها: ۶ فصل

محصول کشور: آمریکا

امتیاز سریال در IMDb چند است؟ ۸.۳ از ۱۰

رده سنی مناسب: ۱۵ سال به بالا

ژانر: ماجراجویی، رمزآلود، درام

کارگردان: Jack Bender (42 قسمت)، Stephen Williams (26 قسمت) و کارگردان‌های دیگر

بازیگران: Matthew Chandler Fox، Joshua Lee Holloway،Evangeline Lee Lee، Terry_O’Quinn و…

سریال see؛ قدرتمندترین نابیناها را در این سریال ببینید

سریال سی از چند قرن آینده داستان را روایت می‌کند؛ زمانی که بینایی انسان‌ها به دلیل ویروسی مرگ‌بار از بین رفته و تعداد انسان‌ها کاهش پیدا کرده‌است. کوری به شکل ارثی درآمده و نسل‌ها بدون بینایی روزگار سپری می‌کنند. مردم دیگر بینایی را ارزشمند نمی‌دانند بلکه از آن به عنوان یک گناه یاد می‌شود. این بین شخصی به نام باباواس صاحب دختر و پسری بینا می‌شود و مردم متوجه بینایی آن‌ها می‌شوند … .

این سریال در مورد زندگی برخی افراد با توجه به مشکلات آن‌هاست. بنابراین با داشتن دقت و توجه کافی می‌توان به‌خوبی زبان انگلیسی را یاد گرفت و تقویت کرد. توجه به موضوع جدیدی مثل بینایی و عدم وجود آن باعث شده که این سریال جدا از رقبای خود، طرفدارهای زیادی به‌دست آورد و موفقیت کسب کند. مشخصات این سریال عبارتند از:

عنوان سریال: see

تعداد قسمت‌ها: ۲۴ قسمت

تعداد فصل‌ها: ۳ فصل

محصول کشور: آمریکا

امتیاز سریال در IMDb چند است؟ ۷.۶ از ۱۰

رده سنی مناسب: +۱۶

ژانر: درام- علمی تخیلی- آخرالزمانی

کارگردان: Francis Lawrence

بازیگران: Joseph Momoa، Alfre Woodard، Sylvia Hoeks، hristian Camargo، Hera Hilmar و..

سریال The Witcher؛ دنیایی با قدرت‌های عجیب اما جذاب

سریال ویچر در جامعه‌ای رخ می‌دهد که انسان‌ها در کنار الف‌ها و کوتوله‌ها زندگی می‌کنند. اکنون صلح از بین رفته و جنگ در زندگی تمام افراد سایه انداخته‌است. گرالت شخصیت اصلی داستان است که از نیروی خارق‌العاده‌ای برخوردار است و مدت‌هاست منتظر ظهور دختری است که بر اساس پیش‌بینی‌ها این دختر متولد شده تا دنیا را تغییر دهد. گرالت می‌داند که جنگ، جان دختر را به خطر می‌اندازد و او از همه محافظت می‌کند. این سریال با داستانی جذاب، می‌توانند هر بیننده‌ای را میخکوب کند و طرفدارهای زیادی داشته باشد.

ویچر از آن دسته سریال‌هایی است که کتاب دارند و بر اساس داستان کتاب ساخته شدند. مجموعه  کتاب The Witcher در ۸ جلد توسط آندره ساپکوفسکی، نویسنده لهستانی که عاشق ژانر فانتزی بود نوشته شد. این مجموعه در سرتاسر جهان طرفدارهای زیادی پیدا کرد و به چندین زبان ترجمه شد. اگر به ژانر فانتزی علاقه دارید و از تماشای فیلم‌های مهیج لذت می‌برید، تماشای سریال witcher را در برنامه خود قرار دهید تا هم لذت را حس کنید و هم زبان خود را تقویت کنید. مشخصات این سریال عبارتند از:

عنوان سریال: the witcher

تعداد قسمت‌ها: ۱۶ قسمت

تعداد فصل‌ها: ۲ فصل

محصول کشور: آمریکا و لهستان

امتیاز سریال در IMDb چند است؟ ۸.۲ از ۱۰

رده سنی مناسب: +۱۵

ژانر: فانتزی- اکشن- درام

کارگردان: Lauren Schmidt Hissrich

بازیگران: Henry William Dalgliesh Cavill، Anya Chalotra، Freya Allan و…

سریال Peaky Blinders؛ اراذل‌های سیاستمدار در تاریخ سریال‌ها

داستان سریال پیکی بلایندرز مربوط می‌شود به بعد از جنگ جهانی اول و به خصوص خانواده‌ای رومانیایی که در شهر بیرمنگام انگلیس زندگی می‌کنند. یکی از افراد این خانواده تامی شلبی است که به واسطه فعالیت‌های شدر جنگ بهعنوان یک سرباز شجاع شهرت دارد. حالا او پس از جنگ قصد دارد یک تجارت مافیایی راه بیندازد. جالب است بدانید قصه این سریال از یک داستان واقعی برداشته شده؛ خانواده‌ای که به نقاب‌داران شهرت داشتند.

آن‌ها انواع و اقسام خلاف‌ها را انجام می‌دادند و یکی از افراد خانواده با ترفندهای مختلف قانون را دور می‌زده. این سریال به خوبی توانسته مخاطب خود را پیدا کند و با شخصیت‌سازی فوق‌العاده‌ای که صورت گرفته، مخاطب همراه داستان می‌شود. سریال پیکی بلایندرز هم کتاب دارد اما با این تفاوت که این کتاب سال ۲۰۱۵ و توسط کارل چین نوشته شد تا پاسخ دهد که چقدر از اتفاقات سریال واقعی هستند.  کتاب Peaky Blinders مناسب برای کسانی است که سریال را تماشا کردند اما حالا سوال‌های زیادی پیرامون شخصیت‌ها و فرهنگ‌های مطرح شده در سریال دارند. مشخصات این سریال عبارتند از:

عنوان سریال: peaky blinders

تعداد قسمت‌ها: ۳۶ قسمت

تعداد فصل‌ها: ۶ فصل

محصول کشور: بریتانیا

امتیاز سریال در IMDb چند است؟ ۸.۸ از ۱۰

رده سنی مناسب: +۱۵

ژانر: جنایی- درام- تاریخی

کارگردان: Steven Knight

بازیگران: Cillian Murphy، Helen McCrory، Annabelle Wallis، Thomas Hardy،Adrien Brody، Anya Taylor-Joy، Samuel Claflin و…

سریال The 100؛ جوانانی که برای بقا تلاش می‌کنند و می‌جنگند

این سریال به‌خوبی توانسته نشان دهد که انسان برای بقا و زیستن تلاش می‌کند و از هیچ کاری دریغ نمی‌کند. داستان در مورد زمانی است که کره زمین به خاطر فاجعه‌ای از بین رفته و دیگر قابل سکونت نیست. انسان‌ها سفینه‌ای را طراحی کردند و سال‌های زیادی است که در این سفینه در فضا هستند و همان‌جا زندگی می‌کنند. اما حالا نشانه‌هایی از حیات را در زمین می‌بینند و تصمیم می‌گیرند ۱۰۰ نفر از مجرمین را به زمین بفرستند تا مطمئن شوند که قابل سکوت هست یا خیر.

آن‌ها به زمین برمی‌گردد و با اتفاقات عجیبی روبرو می‌شوند. این سریال آخرالزمانی از زمانی که منتشر شد خیلی خوب توانست سر و صدا به پا کند. دیالوگ‌هایی که آن‌ها استفاده می‌کنند روان، ساده و پرکاربرد هستند. بنابراین با تماشای سریال به‌خوبی می‌توانید زبان انگلیسی را یاد بگیرید و یا تقویت کنید. این سریال براساس داستان کتابی با همین عنوان ساخته شده‌است. جیسون روتنبرگ نویسنده مجموعه  کتاب The 100 در ۴ جلد به شرح تمام اتفاقتی می‌پردازد که برای این صد نفر رخ می‌دهد. مشخصات این سریال عبارتند از:

عنوان سریال: the 100

تعداد قسمت‌ها: ۱۰۰ قسمت

تعداد فصل‌ها: ۷ فصل

محصول کشور: آمریکاامتیاز سریال در IMDb: 7.6 از ۱۰

رده سنی مناسب: +۱۵

ژانر: علمی تخیلی- پساآخرالزمانی، اکشن- درام

کارگردان: Jason Rothenberg

بازیگران: Eliza Taylor، Paige Turco، Lindsey Morgan، Henry Ian Cusick، Marie Avgeropoulos، Bobby Morley، Isaiah Washington IV، Devon Bostickاستفاده از سریال

مزایای یادگیری زبان انگلیسی با سریال

زبان‌آموزی را فرض کنید که یادگیری خود را صرفاً به کتاب‌ها محدود کرده باشد. حال اگر این زبان‌آموز با یک انگلیسی‌زبان صحبت کند، حتماً متوجه تفاوت زیاد عبارت و کلمات استفاده شده خواهید شد. اگرچه همیشه منبع یادگیری ما در زبان انگلیسی کتاب‌های مرجعی مثل  کتاب تاپ ناچ  است.

اما محدود کردن یادگیری زبان به چند کتاب باعث می‌شود که توانایی ارتباط در دنیای واقعی را از دست بدهید. به خاطر داشته باشید که کارکرد اصلی زبان، برقراری ارتباط است. بنابراین اصلی‌ترین مزیت تقویت زبان انگلیسی با سریال، آشنایی با کاربرد واژگان و گرامر در محیط واقعی است.

تقویت مهارت شنیداری با کمک سریال

یکی از بهترین روش‌های یادگیری تلفظ واژه‌ها، تماشای سریال است. در سریال‌ها بازیگران لغات و اصطلاحات را به دقیق‌ترین شکل ممکن تلفظ می‌کنند. در حقیقت تلفظی که می‌شنویم، همان چیزی است که انگلیسی‌زبان‌ها در مکالمات روزمره خود به‌کار می‌برند. همچنین می‌توان نحوه بیان یک کلمه در موقعیت‌های خاص را به‌خوبی فراگرفت.

گسترش دایره لغات با کمک سریال‌ها

یکی از کاربردهای تماشای سریال‌های انگلیسی، گسترش دایره لغات است. در حقیقت بیشتر کلماتی که بازیگران این سریال‌ها استفاده می‌کنند، رایج‌ترین واژه‌ها و اصطلاحات زبان انگلیسی است. ازآنجا که این کلمات در موقعیت‌هایی کاملاً طبیعی به‌کار می‌روند، بیشتر در ذهن می‌مانند.

البته برای اثرگذاری بهتر می‌توان همزمان با تماشای سریال انگلیسی به مطالعه کتاب‌های لغت پرداخت. به‌این‌ترتیب معنای دقیق کلمه را نیز از روی یک مرجع معتبر یاد می‌گیریم. برای این کار می‌توان از  کتاب essential words for ielts  انتشارات جنگل استفاده کرد.

یادگیری و تقویت گرامر از طریق تکرار در سریال‌های انگلیسی

بحث‌های گرامری یکی از پرچالش‌ترین مهارت‌های زبان است. بسیاری از زبان‌آموزان ساختارهای رسمی و خشک گرامری را خسته‌کننده می‌دانند. به همین منظور یکی از بهترین شیوه‌های یادگیری گرامر، صرفاً شنیدن و یادگیری از طریق تکرار است. به‌این‌ترتیب زبان‌آموز از طریق شنیدن زیاد جملات می‌تواند بر مباحث گرامری تسلط پیدا کند. بنابراین تماشای سریال‌های انگلیسی را می‌توانیم یکی از بهترین راه‌های یادگیری گرامر بدانیم.

تقویت مهارت رایتینگ با کمک سریال‌های انگلیسی

زمانی که به تماشای یک سریال مشغول می‌شویم، داستان و دیالوگ بازیگران ما را به خود جذب می‌کند. قسمت رایتینگ در آزمون‌های بین‌المللی مثل تافل و آیلتس اهمیت زیادی دارد. در حقیقت خلاقیت و استفاده از واژها و جملات جذاب می‌تواند نمره ما را افزایش دهد.

در این مواقع می‌توان از دیالوگ‌ها و داستان‌هایی که در سریال‌های انگلیسی دیدیم کمک بگیریم. این داستان‌ها و کلمات منحصربه‌فرد، کیفیت نوشته‌ی ما را از سایر زبان‌آموزان جدا می‌کند. برای افزایش دایره لغات و استفاده از آن‌ها در رایتینگ می‌توانید از  کتاب oxford word skills  نیز استفاده کنید.

سوالات متداول درباره بهترین سریال‌ها برای یادگیری و تقویت زبان انگلیسی

افراد مبتدی از کدام سریال برای یادگیری زبان انگلیسی شروع کنند؟

تمام سریال‌هایی که در این مقاله معرفی کردیم برای افراد مبتدی مناسب است. از این‌رو هرکدام از سریال‌های معرفی شده، می‌تواند گزینه مناسبی برای شروع یادگیری باشد. افراد می‌توانند بر اساس سلیقه خود یکی از سریال‌ها را انتخاب کنند و به تماشای آن بنشینند. اما اگر بخواهیم از یک سریال نام ببریم، فرندز می‌تواند گزینه مناسبی باشد چراکه جمله‌بندی‌های ساده و کاربردی که در این سریال به‌کار برده می‌شود در روند یادگیری موثر خواهد بود.

بهترین سریال برای یادگیری لهجه آمریکایی کدام است؟

ومپایر یک سریال فوق‌العاده جذاب بر اساس گویش امریکن است. اگر به این ژانر علاقه دارید می‌توانید سریال ومپایر را تماشا کنید.

بهترین سریال برای یادگیری لهجه بریتیش کدام است؟

سریال The Big Bang Theoryیکی از بهترین گزینه‌ها براساس لهجه بریتیش است.

وب سایت مطعلق به مجموعه بهترین بک لینک