کتاب نیروی حال نوشته اکهارت توله است که توسط انتشارات هودر استرالیا در سال 2004 منتشر شده است.این کتاب شامل 235 صفحه و در ده فصل است که بر اساس ذهن، آگاهی، روشنگری معنوی، راهبردهای ذهن، حالت حضور، درون بدن، روابط روشن، شادی و آرامش، نوشته شده است.
گفته می شود که یکی از تأثیرگذارترین کتاب های معنوی زمان حال است.
به گفته آمازون ، این کتاب بیش از 2 میلیون نسخه فروخته و به بیش از 30 زبان ترجمه شده است.
این کتاب در مورد آگاهی از لحظه حال و توانایی آن در کاهش درد و رنج انسان ها به دلیل ذهنشان است.
اکهارت توله می گوید تمام دردها ناشی از مشغول شدن ذهن به گذشته یا آینده است. اما گذشته و آینده فقط شبیه سازی هستند زیرا کل زندگی شما همیشه در حال موجود است.
توله می گوید وقتی افراد حضور و پذیرش را تمرین کنند، زندگی رضایت بخش تری را آغاز خواهند کرد.
صحبت های نویسنده در مورد کتاب:
من استفاده کمی از گذشته دارم و به ندرت به آن فکر می کنم. با این حال، من می خواهم به طور خلاصه به شما بگویم که چگونه یک معلم معنوی شدم و چگونه این کتاب به وجود آمد.
تا سی سالگی، در یک حالت اضطراب تقریباً مداوم زندگی میکردم که دورههای افسردگی ناشی از خودکشی را در هم آمیخته بود. اکنون به نظر می رسد که من در مورد زندگی گذشته یا زندگی شخص دیگری صحبت می کنم.
یک شب نه چندان طولانی از تولد بیست و نه سالگی ام، در ساعات اولیه با احساس ترس مطلق از خواب بیدار شدم. قبلاً بارها با چنین احساسی از خواب بیدار شده بودم، اما این بار شدیدتر از همیشه بود. سکوت شب، خطوط مبهم اثاثیه اتاق تاریک، سر و صدای دور قطار در حال گذر – همه چیز آنقدر بیگانه، خصمانه و کاملاً بی معنی بود که در من نفرت عمیقی از دنیا ایجاد کرد. منفورترین چیز اما وجود خودم بود. ادامه زندگی با این بار بدبختی چه فایده ای داشت؟ چرا به این مبارزه مستمر ادامه دهید؟ میتوانستم احساس کنم که اشتیاق عمیق برای نابودی، برای نیستی، اکنون بسیار قویتر از میل غریزی برای ادامه زندگی شده است.
“من دیگر نمی توانم با خودم زندگی کنم.” این فکری بود که مدام در ذهنم تکرار می شد. سپس ناگهان متوجه شدم که این چه فکر عجیبی است. “من یکی دو نفرم؟ اگر نمی توانم با خودم زندگی کنم، باید دو نفر از من باشند: «من» و «خود» که «من» نمی توانم با آنها زندگی کنم. فکر کردم: «شاید فقط یکی از آنها واقعی باشد.»
آنقدر از این درک عجیب مبهوت شدم که ذهنم متوقف شد. کاملاً هوشیار بودم، اما دیگر هیچ فکری در کار نبود. سپس احساس کردم به چیزی شبیه گرداب انرژی کشیده شدهام. در ابتدا یک حرکت آرام بود و سپس شتاب گرفت. ترس شدیدی مرا فرا گرفت و بدنم شروع به لرزیدن کرد. کلمات “در مقابل هیچ چیز مقاومت نکن” را شنیدم که انگار در سینه ام گفته می شد. میتوانستم احساس کنم که در یک خلأ مکیده شدهام. احساس میکردم که خلأ درون خودم است نه بیرون. ناگهان دیگر ترسی وجود نداشت و اجازه دادم در آن خلاء بیفتم. بعد از آن اتفاقی که افتاد را به خاطر ندارم.
با صدای جیک یک پرنده بیرون پنجره از خواب بیدار شدم. تا حالا همچین صدایی نشنیده بودم. چشمانم هنوز بسته بود و تصویر یک الماس گرانبها را دیدم. بله، اگر یک الماس می توانست صدا ایجاد کند، این همان چیزی است که می شود. چشمانم را باز کردم. اولین نور سحر از میان پرده ها عبور می کرد. بدون هیچ فکری، احساس کردم، میدانستم، که بینهایت بیشتر از چیزی که ما تصور میکنیم، وجود دارد. آن درخشندگی ملایمی که از میان پرده ها عبور می کرد خود عشق بود. اشک در چشمانم حلقه زد. بلند شدم و دور اتاق قدم زدم. اتاق را شناختم، اما می دانستم که قبلاً آن را واقعاً ندیده بودم. همه چیز تازه و بکر بود، انگار تازه به وجود آمده بود. چیزهایی را برداشتم، یک مداد، یک بطری خالی، از زیبایی و زنده بودن همه آن شگفت زده شدم.
آن روز با شگفتی کامل از معجزه زندگی روی زمین در شهر قدم زدم، انگار تازه به دنیا آمده ام.
برای پنج ماه بعد، در یک حالت آرامش و سعادت عمیق بدون وقفه زندگی کردم. پس از آن، تا حدودی از شدت آن کاسته شد، یا شاید فقط به نظر می رسید که به این دلیل که حالت طبیعی من شد. من هنوز هم میتوانستم در دنیا کار کنم، اگرچه متوجه شدم که هیچ کاری که تا به حال انجام دادهام نمیتواند چیزی به آنچه قبلا داشتم اضافه کند.
البته میدانستم که اتفاقی عمیقاً مهم برایم افتاده است، اما اصلاً آن را درک نمیکردم. چند سال بعد، پس از خواندن متون معنوی و گذراندن وقت با معلمان معنوی، متوجه شدم که آنچه همه به دنبال آن بودند، قبلاً برای من اتفاق افتاده است. فهمیدم که فشار شدید رنج آن شب باید آگاهی من را وادار کرده باشد که از همذات پنداری خود با خود ناراضی و عمیقاً ترسناک که در نهایت یک تخیل ذهنی است کناره گیری کند. این عقب نشینی باید آنقدر کامل بوده باشد که این خود کاذب و رنجور فوراً فرو ریخت، درست مثل اینکه دوشاخه ای از یک اسباب بازی بادی بیرون کشیده شده باشد. آنچه در آن زمان باقی ماند، ماهیت واقعی من بهعنوان همیشه حاضر بود :آگاهی در حالت خالص خود قبل از همذات پنداری با فرم. بعداً همچنین یاد گرفتم که به قلمرو درونی بی زمان و بی مرگی که در ابتدا به عنوان یک خلاء درک کرده بودم بروم و کاملاً آگاه باشم. من در حالات چنان سعادت و تقدس وصف ناپذیری زندگی می کردم که حتی تجربه اولیه ای که به تازگی توضیح دادم در مقایسه با آن کمرنگ می شود. زمانی فرا رسید که برای مدتی در سطح فیزیکی چیزی نداشتم. من نه رابطه داشتم، نه شغل، نه خانه و نه هویت اجتماعی تعریف شده ای. من تقریباً دو سال را در حالتی از شدیدترین شادی روی نیمکتهای پارک گذراندم.
اما حتی زیباترین تجربیات هم می آیند و می روند. شاید اساسیتر از هر تجربهای، جریان زیرزمینی آرامشی باشد که از آن زمان هرگز مرا رها نکرده است. گاهی اوقات بسیار قوی، تقریبا قابل لمس است و دیگران نیز می توانند آن را احساس کنند. در زمان های دیگر، جایی در پس زمینه است، مانند یک ملودی دور.
بعداً مردم گاهی پیش من می آمدند و می گفتند. “من آنچه را که داری می خواهم. میتوانی آن را به من بدهی، یا به من نشان بدهی چگونه آن را بگیرم؟» و من می گویم. «تو قبلاً آن را داری. شما فقط نمی توانید آن را احساس کنید زیرا ذهن شما سر و صدای زیادی ایجاد می کند. این پاسخ بعداً تبدیل به کتابی شد که در دستان خود دارید.
قبل از اینکه بفهمم، دوباره هویت خارجی داشتم. معلم روحانی شده بودم.
حقیقتی که در درون شماست
این کتاب نشان دهنده جوهره کار من است، تا جایی که بتوان آن را با کلمات، با افراد و گروه های کوچک جویندگان معنوی طی ده سال گذشته، در اروپا و آمریکای شمالی بیان کرد. با عشق و قدردانی عمیق، میخواهم از آن افراد استثنایی برای شجاعت، تمایلشان برای پذیرش تغییرات درونی، سؤالات چالش برانگیز و آمادگی آنها برای گوش دادن تشکر کنم. این کتاب بدون آنها به وجود نمی آمد. آنها به اقلیتی کوچک اما خوشبختانه در حال رشد از پیشگامان معنوی تعلق دارند: افرادی که در حال رسیدن به نقطه ای هستند که می توانند از الگوهای ذهنی جمعی ارثی خارج شوند که انسان ها را برای سال ها در اسارت رنج نگه داشته است.
من اعتماد دارم که این کتاب راه خود را به کسانی خواهد یافت که آماده چنین تحولات اساسی درونی هستند و بنابراین به عنوان یک کاتالیزور برای آن عمل می کنند. من همچنین امیدوارم که به دست بسیاری دیگر برسد که محتوای آن را شایسته توجه بدانند، اگرچه ممکن است آمادگی کامل برای زندگی یا تمرین آن را نداشته باشند. ممکن است بعداً بذری که در هنگام خواندن این کتاب کاشته شده، با بذر روشنگری که هر انسانی در درون خود دارد یکی شود و ناگهان آن بذر در درون آنها جوانه بزند و زنده شود.
این کتاب در شکل فعلیاش، اغلب بهطور خودجوش، در پاسخ به سؤالاتی که افراد در سمینارها، کلاسهای مراقبه و جلسات مشاوره خصوصی میپرسیدند، ایجاد شد، و بنابراین من قالب پرسش و پاسخ را در آن حفظ کردهام. من در آن کلاس ها و جلسات به اندازه پرسش کنندگان آموختم و دریافت کردم. برخی از پرسش ها و پاسخ ها را تقریباً کلمه به کلمه یادداشت کردم. برخی دیگر عمومی هستند، یعنی من انواع خاصی از سؤالات را که اغلب پرسیده می شد در یکی ترکیب کردم و ماهیت آن را از پاسخ های مختلف استخراج کردم تا یک پاسخ کلی را تشکیل دهم. گاهی در فرآیند نگارش، پاسخی کاملاً جدید میآمد که عمیقتر یا روشنتر بود، برخی نکات را روشنتر میکرد.
متوجه خواهید شد که از صفحه اول تا آخر، دیالوگ ها به طور مداوم بین دو سطح مختلف متناوب می شوند.
در یک سطح، توجه شما را به آنچه در شما نادرست است جلب می کنم. من از ماهیت ناهشیاری و ناکارآمدی انسان و همچنین رایج ترین تظاهرات رفتاری آن، از درگیری در روابط گرفته تا جنگ بین قبایل یا ملت ها صحبت می کنم. چنین دانشی حیاتی است، زیرا تا زمانی که یاد نگیرید کاذب را نادرست بشناسید – نه شما – هیچ دگرگونی پایداری وجود نخواهد داشت و همیشه در نهایت به توهم و نوعی درد کشیده می شوید. در این سطح، من همچنین به شما نشان میدهم که چگونه آنچه را که در شما نادرست است به یک خود و به یک مشکل شخصی تبدیل نکنید، زیرا اینگونه است که باطل خود را تداوم میبخشد.
در سطحی دیگر، من از دگرگونی عمیق آگاهی انسان صحبت می کنم – نه به عنوان یک امکان آینده دور، بلکه در حال حاضر – مهم نیست که چه کسی یا کجا هستید. به شما نشان داده می شود که چگونه خود را از بردگی ذهن رها کنید، وارد این حالت روشن آگاهی شوید و آن را در زندگی روزمره حفظ کنید.
در این سطح از کتاب، کلمات همیشه مربوط به اطلاعات نیستند، بلکه اغلب به گونهای طراحی میشوند که شما را در حین خواندن به این آگاهی جدید بکشانند. بارها و بارها تلاش میکنم شما را با خود به آن وضعیت بیزمان حضور آگاهانه شدید در اکنون ببرم تا طعم روشنگری را به شما بچشم. تا زمانی که نتوانید چیزی را که من در مورد آن صحبت می کنم تجربه کنید، ممکن است آن قسمت ها تا حدودی تکراری باشند. با این حال، به محض انجام این کار، من معتقدم که متوجه خواهید شد که آنها حاوی مقدار زیادی قدرت معنوی هستند و ممکن است برای شما پر ارزش ترین بخش های کتاب باشند. بعلاوه، از آنجایی که هر فردی بذر روشنگری را در درون خود حمل می کند، من اغلب خود را خطاب به دانایی در شما می کنم که در پشت متفکر ساکن است، خود عمیق تری که فورا حقیقت معنوی را می شناسد، با آن طنین انداز می شود و از آن نیرو می گیرد.
علامت مکث § بعد از قسمتهای خاص پیشنهادی است که ممکن است بخواهید برای لحظهای خواندن را متوقف کنید، ساکن شوید و حقیقت آنچه را که گفته شده احساس و تجربه کنید. ممکن است جاهای دیگری در متن وجود داشته باشد که شما این کار را به طور طبیعی و خود به خود انجام دهید.
همانطور که شروع به خواندن کتاب می کنید، ممکن است در ابتدا معنای برخی از کلمات مانند “بودن” یا “حضور” برای شما کاملاً واضح نباشد. فقط بخوانید. ممکن است گهگاه در حین مطالعه سوالات یا ایراداتی به ذهن شما خطور کند. احتمالاً بعداً در کتاب به آنها پاسخ داده میشود، یا ممکن است زمانی که شما عمیقتر به آموزش و در خودتان میروید، بیربط باشند.
فقط با ذهن مطالعه نکنید در حین خواندن مراقب هرگونه “احساس پاسخ” و احساس تشخیص از اعماق درون باشید. من نمی توانم هیچ حقیقت معنوی را به شما بگویم که در اعماق وجود شما از قبل نمی دانید. تنها کاری که می توانم انجام دهم این است که آنچه را فراموش کرده اید به شما یادآوری کنم. دانش زنده، باستانی و در عین حال همیشه جدید، سپس از درون هر سلول بدن شما فعال و آزاد می شود.
ذهن همیشه می خواهد دسته بندی و مقایسه کند، اما اگر سعی نکنید اصطلاحات آن را با سایر آموزه ها مقایسه نکنید، این کتاب برای شما بهتر کار خواهد کرد. در غیر این صورت، احتمالاً گیج خواهید شد. من از کلماتی مانند “ذهن”، “خوشبختی” و “آگاهی” به روش هایی استفاده می کنم که لزوماً با آموزه های دیگر مرتبط نیستند.
زمانی که من گهگاه سخنان عیسی یا بودا را از دوره معجزات یا از آموزه های دیگر نقل می کنم، این کار را نه برای مقایسه، بلکه برای جلب توجه شما به این واقعیت انجام می دهم که در اصل تنها یک آموزه معنوی وجود دارد و همیشه وجود داشته است، اگرچه آن به اشکال مختلف وجود دارد.
برخی از این اشکال، مانند ادیان باستانی، چنان با ماده خارجی پوشانده شده اند که جوهر معنوی آنها تقریباً به طور کامل توسط آن پوشیده شده است. بنابراین، تا حد زیادی معنای عمیق تر آنها دیگر شناخته نمی شود و قدرت دگرگونی آنها از بین می رود. وقتی از ادیان باستانی یا آموزههای دیگر نقل قول میکنم، برای آشکار کردن معنای عمیقتر آنها و در نتیجه بازیابی قدرت دگرگونی آنها است ، بهویژه برای آن دسته از خوانندگانی که پیرو این ادیان یا آموزهها هستند. من به آنها می گویم: برای حقیقت نیازی به رفتن به جای دیگری نیست. اجازه دهید به شما نشان دهم که چگونه عمیقتر به آنچه که دارید وارد شوید.
-اکهارت توله
نویسنده از الگوی پرسش و پاسخ ساده برای رسیدن به مفاهیم و نتایج متفاوت استفاده کرده است. اصطلاحات خنثی توسط او برای درک آسان استفاده شده است. این کتاب به وضوح با این پیام نوشته شده است که راهی برای رهایی از رنج، پریشانی و ورود به صلح و زندگی هماهنگ وجود دارد.
این کتاب خاص برای افرادی نوشته شده است که هنوز به دنبال پاسخ هایی مرتبط با هدف زندگی در این دنیای مادی هستند و در واقع رسیدن به روشنگری معنوی برایشان مشکل است.هدف اصلی کتاب القای بُعد «تجلی آگاهانه» در میان انسانها است، زیرا این نهایت رضایت در زندگی انسان برای خودآگاهی و درک عمیقتر «خود درونی» است.
تجلی آگاهانه بر وظیفه حیاتی تحول انسان در جهت معنوی تمرکز می کند و رنج را در زندگی انسان ها کاهش می دهد یا به طور کامل از بین می برد.نویسنده در کتاب نیروی حال سعی کرده است تا با ذکر مثال هایی به تفصیل در رابطه با آگاهی درونی بدن، روی «شناسایی خود» و «آرامش درونی» کار کند.
احساس آزادی درونی و چشم پوشی از مقاومت ذهنی و عاطفی در برابر لحظه ها و موقعیت های متفاوت.او همچنین نمونه هایی را بیان کرده است که می تواند تأثیرات تغییر دهنده زندگی بر روی افراد داشته باشد و آنها را به سطح دیگری از خودآگاهی برساند.
به عقیده نویسنده، دو نوع بعد در زندگی ما وجود دارد که ابتدا آن را “بعد افقی” می نامند که در آن درک می کنیم که اگر به آنچه می خواهیم برسیم، خوشحال خواهیم شد. اما این درست نیست و در واقع یک تصور اشتباه است. بعد دومی که از آن به عنوان بعد عمودی یاد می کند، آگاهی ماست، یعنی بعد وجودی که به آسانی از تجلی آگاه شویم. باید تعادل و ثباتی بین ابعاد «انجام» و «بودن» در زندگی ما وجود داشته باشد. جدای از اینها، باید مهارت ها و تمرین های مناسبی برای درک خودآگاه ما وجود داشته باشد. باید منبعی مستمر برای ایجاد درون و آگاهی برای زندگی شاد وجود داشته باشد.
برای اینکه خوانندگان عمیقاً به روح خود بنگرند، باید سر خود را پشت سر بگذارند و باید قلب کامل خود را برای روشنگری معنوی غوطه ور کنند. نویسنده که یک معلم معنوی است بر این واقعیت تأکید دارد که ذهن ما به طور بی وقفه ای در حال کار هست و سروصدا می کند و از این رو این دلیلی است که ما خودمان را نمی فهمیم.
مانند یک کاتالیزور برای تحول درونی رادیکال عمل می کند. نویسنده در دو سطح مختلف توضیح می دهد. او در سطح اول اصرار دارد که نباید اجازه داد آنچه توهم خودمان است واقعی پنداشته شود و جزیی از ما شود.ثانیاً او از دگرگونی عمیق و تأمل برانگیز آگاهی انسان و چگونگی رهایی از ذهن برای ورود به حالت شاد و لذت بردن از زندگی صحبت می کند.
استفاده مکرر از کلماتی مانند «بودن»، «حضور»، «ذهن»، «خوشبختی» و «آگاهی» در بخشهای مختلف کتاب به کار رفته است و نویسنده به گونهای متفاوت به آن نگاه میکند. آنها چیزهایی را که واقعاً فراموش کرده ایم به ما یادآوری می کنند و راه های جدیدی برای تفکر عمیق هموار می کنند.
اکهارت توله همچنین از نقل قول هایی از آموزه های دینی باستانی عیسی و بودا استفاده کرده است که نیازی به بیرون رفتن برای جستجوی حقیقت نیست، و حقیقت در اصل در خود شما وجود دارد. حقیقت درونی است و نباید در بیرون آن را جستجو کرد. یک تعلیم معنوی بی زمان، جوهر همه ادیان و اعمال است. نظریه یا حدس و گمان خاصی در این زمینه وجود ندارد. متن با تحلیل کوتاهی از نقل قول ها و گزیده هایی از سنت های مختلف مذهبی آمیخته شده است.
اکهارت توله معتقد است که ایگو(نفس انسان) یک احساس منفی است و قبل از اینکه منجر به تخریب ذهن، جسم و روح شود باید با آن به خوبی برخورد کرد.
جمله ای که نویسنده بیان می کند و در واقع بسیار فلسفی است، قابل نقل است: «راز زندگی این است که قبل از مرگ بمیری و بفهمی که مرگی وجود ندارد».
برای درک قدرت حال، باید به هذیان زمان از ذهن پایان داد و عمیق فکر کرد.رنج ها ریشه در زمان دارند.
نویسنده به خوبی سعی کرده است تا با خوانندگان ارتباط برقرار کند،پیام را با توجه به ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه منتقل کند.
نوشته ساده و بی عیب نیروی حال، آن را به یک کتاب راهنما و قابل مطالعه گسترده برای همه کسانی تبدیل کند که واقعاً می خواهند معنای ” زندگی در اکنون ” را بدانند.
بسیاری از اطلاعات و ایده های محرک اولیه به گونه ای موثر با یکدیگر پیوند خورده اند که می توان به راحتی به اهمیت مفاهیمی مانند استفاده خلاقانه از ذهن، روابط روشنگرانه، ناپایداری و چرخه زندگی متصل، پی برد. او برای خوانندگان از نمادهایی مانند «??» استفاده کرده است. به عنوان نمادی برای مکث و تفکر عمیق.
این باعث می شود خوانندگان به تنهایی معنویت را در درون خود تمرین کنند. خیلی بیشتر شبیه یک تمرین ذهنی برای خوانندگان است.
خلاصه کتاب نیروی حال
در این کتاب آمده است که تفکر در جامعه امروزی یک بیماری است. تفکر اجباری یک اعتیاد در جمع است. مردم آنقدر تسلیم ذهنشان شدهاند که از ذهنشان استفاده نمیکنند، بلکه اجازه میدهند ذهنشان از آن استفاده کند.
بیشتر افراد جمعی در یک وضعیت ناخودآگاه زندگی می کنند که در آن با ذهن خود همذات پنداری می کنند. این خود کاذب، ایگو را ایجاد می کند، در حالی که خود واقعی مبتنی بر هستی است.
خود کاذب در ترس وجود دارد و برای نجات نسل بشر یک تغییر دائمی در آگاهی لازم است.
2. شناخت نفس، ذهن و احساسات:
ایگو، خود کاذبی است که از همذات پنداری با ذهن ایجاد می شود.
ذهن فقط تفکر یا فکر نیست، بلکه احساسات و الگوهای واکنشی ذهنی-عاطفی ناخودآگاه انسان است.
این یکی از مفاهیمی است که در خلاصه کتاب نیروی حال وجود دارد.
3. شناخت خود واقعی و هدف درونی در مقابل هدف بیرونی:
خود واقعی شما، زندگی شماست که اکنون وجود دارد، بودن شما در زمان حال است و واقعی است. موقعیت زندگی شما به دلیل تجربیات و رویدادها وجود دارد.
به طور مشابه، هدف درونی شما این است که در زمان حال باشید، در مقابل هدف بیرونی شما که رسیدن به اهداف و نقاط عطف است.
4. اهمیت تمرین تسلیم و پذیرش برای همسو بودن با زندگی، هستی و اکنون:
وقتی وضعیت، زندگی و شرایط خود را به طور کامل بپذیرید، با زندگی جاری می شوید. مقاومت ذهن است، پس وقتی پذیرفتیم به وجود می آییم.
5. درک “اکنون” و زمان
تنها زمانی که زندگی شما وجود دارد اکنون است، بنابراین مهم است که در حال حاضر باشید تا به طور کامل در زندگی حضور داشته باشید.
زمان را می توان به طور عملی برای تکمیل وظایف و غیره استفاده کرد، اما همیشه مهم است که به لحظه حال بیایید.
این یکی از ضروریات قدرت خلاصه کتاب نیروی حال است.
6. مشاهده «متفکر»
با مشاهده الگوهای فکری تکراری می توانید تشخیص دهید که چگونه ذهن می تواند از شما استفاده کند و اینکه شما در واقع آن نیستید.
این فرصت را ایجاد می کند تا در صورت لزوم اقدام جدیدی انجام دهیم و از شرایط بیرونی و فعالیت ذهنی رها شویم.
7. کشف هستی و عشق
وجود را تنها زمانی می توان کشف کرد که ذهن ساکن باشد. هستی بخشی ابدی از شماست که به زندگی یا مرگ مربوط نمی شود. عشق یک حالت عمیق از وجود است که باید اجازه دهید از طریق حضور شما جریان یابد.
8. بیدار شدن و روشن شدن
این موضوع آنطور که مردم فکر می کنند فوق بشری نیست. در عوض برای همه ما قابل دسترسی است اما از همه ما نیز بزرگتر است.
زمانی می توان از آن استفاده کرد و آن را تجربه کرد که در وجود خود باشد و نه در ذهنش.
آیانیروی حال کتاب خوبی است؟
این کتاب پاسخ های متفاوتی دریافت کرده است. اینکه مردم چگونه آن را تجربه کرده اند تا حد زیادی به علاقه آنها به معنویت و درک آنها از آن بستگی دارد.
برخی گفته اند که این کتاب در سیر شفابخشی و بیداری معنوی آنها نقش محوری داشته است. دیگران این کتاب را “مراقبه ای” توصیف کرده اند و تا آنجا پیش می روند که آن را روی میزهای کنار تخت خود نگه می دارند تا هر زمان که احساس اضطراب می کنند یا نیاز دارند خود را به حضور بازگردانند.